جدول جو
جدول جو

معنی مادرزاد - جستجوی لغت در جدول جو

مادرزاد
ویژگی یک جاندار مانند خلق و خوی و چگونگی اعضا و اندام به همان صورتی که از مادر زاییده شده است
فرهنگ فارسی عمید
مادرزاد(دِ رَ دَ)
مادرزاده. همشیره یا برادر از بطن یک مادر، یعنی هم شکم. (آنندراج). برادر یا خواهری که از شکم یک مادر زاییده شده اند. هم شکم، طبیعی و خلقی و جبلی. (ناظم الاطباء). مادرآورد. مادرآورده:
خرد و مردمیش روزافزون
فضل و آزادگیش مادرزاد.
فرخی.
، آنچه که به هنگام تولد با شخصی همراه است: کوری مادرزاد. خلق مادرزاد. (فرهنگ فارسی معین).
- اقبال مادرزاد، خوشبختی که در گهواره با شخصی همراه بوده. (ناظم الاطباء).
- دولت مادرزاد، اقبالی که از بدو تولد با کسی همراه باشد. سعادتی که از ابتدای تولد به کسی روی آورد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کر مادرزاد، که از مادر کر و ناشنوا به دنیا آمده باشد. بسیار کر.
- کور مادرزاد، که از مادر نابینا زاده شده باشد. نابینای مادرزاد. و رجوع به همین ترکیب ذیل کور شود.
- نابینای مادرزاد، کور مادرزاد. و رجوع به همین ترکیب شود.
، عاری از هر چیز. لخت و عور. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ز مادر آمده بی گنج و ملک و خیل و حشم
همی روندچنان کامدند مادرزاد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
مادرزاد
مادرزاده، هم شکم، برادر یا خواهری که از شکم یک مادر زاییده شده اند
فرهنگ لغت هوشیار
مادرزاد
مربوط یا منسوب به هنگام زاده شدن مثل، کور مادرزاد
تصویری از مادرزاد
تصویر مادرزاد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهزاد
تصویر ماهزاد
(دخترانه)
زاده ماه، زاده ماه، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرزاد
تصویر مهرزاد
(دخترانه و پسرانه)
نوزاد آفتاب، زاده خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میرزاد
تصویر میرزاد
میرزاده، امیرزاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادراد
تصویر دادراد
از صفات باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادرزن
تصویر مادرزن
مادر زوجۀ مرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادرگان
تصویر مادرگان
آنچه از مادر به فرزند برسد
فرهنگ فارسی عمید
صاحب باذین معاصر مصعب بن زبیر بود، (کتاب الوزراء و الکتاب جهشیاری چ 1 مصر ص 27)
لغت نامه دهخدا
(دِ رِ)
دهی در آذربایجان و از مضافات تبریز است. (نزهه القلوب مقالۀ سوم چ اروپا ص 80)
لغت نامه دهخدا
از نامهای حق تعالی، (شعوری ج 1 ورق 409)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قزلچیلو است که در بخش ماه نشان شهرستان زنجان واقع است و 214 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان سهررود است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 239 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان سرد رود است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 110 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
اولین چاه قنات یعنی دورترین چاه از آب نما. چاه اصلی قنات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چاهی که از چاههای دیگر به منبع قنات نزدیک تر است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ گَ)
آنکه دارای مادر است. آنکه در دامان مادر پرورش یافته.
- پدرمادردار، آنکه دارای اصل و نسب است. کسی که از خاندان مشهور و اصیلی باشد.
، آنکه از مادر خود نگاهداری کند. کسی که هزینۀ زندگی مادر را بعهده دارد. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان برخوار است که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان رودشت است که در بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان واقع است و 127 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
آنچه به فرزند رسیده باشد از مادر. مقابل پدرگان. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
مانند مادر. همچون مادر. و رجوع به مادر شود
لغت نامه دهخدا
(دُ دَ / دِ)
مخفف مادرزاد. رجوع به مادر زاد شود
لغت نامه دهخدا
تخم ماهی، (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ سهونی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
منسوب به مادرزاد. حالت و کیفیتی که در هنگام تولد وجود دارد. مقابل عارضی: اندر طفلی تری مادرزادی فزون باشد و اندر پیری تری مادرزادی سخت کم باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و فربهی که مادرزادی باشد سردی و تری بر مزاج غلبه دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به مادرزادی شدن شود
لغت نامه دهخدا
(دُدَ / دِ)
مادرزاد. (آنندراج). و رجوع به مادرزاد شود
لغت نامه دهخدا
برادر یا خواهری که با شخصی از شکم یک مادر زاییده شده هم شکم، آنچه که بهنگام تولد با شخص همراه است: کوری مادر زاد خلق مادر زاد: و نابینای مادر زاد روشن گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
میرزاده: آمدی روزی بمکتب میرداد کودکی را دید پیش میرزاد. (منطق الطیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادرزن
تصویر مادرزن
مادر زوجه شخص، مادر همسر (زن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ما زاد
تصویر ما زاد
بر احتیاج فزونی زیاده آنچه باقی ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادرگان
تصویر مادرگان
آنچه بفرزند رسیده باشد از مادر مقابل پدرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادرچاه
تصویر مادرچاه
چاهی که بیش از چاههای دیگر بمنبع قنات نزدیکتر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادر زادی
تصویر مادر زادی
منسوب به مادر زاد: خوی مادر زادی
فرهنگ لغت هوشیار
برادر یا خواهری که با شخصی از شکم یک مادر زاییده شده هم شکم، آنچه که بهنگام تولد با شخص همراه است: کوری مادر زاد خلق مادر زاد: و نابینای مادر زاد روشن گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
برادر یا خواهری که با شخصی از شکم یک مادر زاییده شده هم شکم، آنچه که بهنگام تولد با شخص همراه است: کوری مادر زاد خلق مادر زاد: و نابینای مادر زاد روشن گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادرگان
تصویر مادرگان
((دَ))
آن چه به فرزند رسیده باشد از مادر، مق.پدرگان
فرهنگ فارسی معین