منسوب به مسجد. مربوط به مسجد. رجوع به مسجد شود، عابد. زاهد. متعبد. پارسا. آنکه اعتکاف مساجد یا نماز به جماعت کند: گفتم همی چه گوئی ای حیز گلخنی گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی. عسجدی. مسجدیی بستۀ آفات شد معتکف کوی خرابات شد. نظامی
منسوب به مسجد. مربوط به مسجد. رجوع به مسجد شود، عابد. زاهد. متعبد. پارسا. آنکه اعتکاف مساجد یا نماز به جماعت کند: گفتم همی چه گوئی ای حیز گلخنی گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی. عسجدی. مسجدیی بستۀ آفات شد معتکف کوی خرابات شد. نظامی
رنگ سرخ و گلگون را گویند مطلقاً. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). سرخ را گویند. (جهانگیری) (از صحاح الفرس) : خروشان و کفک افکنان و سلیحش همه ماردی گشته و خنگش اشقر. خسروی. نماز شامگاهی گشت صافی ز روی آسمان ابر معکن چو بردارد ز پیش روی اوثان حجاب ماردی دست برهمن. منوچهری (از آنندراج). ، هرچیز سرخ را هم گفته اند. (برهان). - شراب ماردی،سلیل. (از منتهی الارب، ذیل سلیل). رجوع به سلیل شود
رنگ سرخ و گلگون را گویند مطلقاً. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). سرخ را گویند. (جهانگیری) (از صحاح الفرس) : خروشان و کفک افکنان و سلیحش همه ماردی گشته و خنگش اشقر. خسروی. نماز شامگاهی گشت صافی ز روی آسمان ابر معکن چو بردارد ز پیش روی اوثان حجاب ماردی دست برهمن. منوچهری (از آنندراج). ، هرچیز سرخ را هم گفته اند. (برهان). - شراب ماردی،سلیل. (از منتهی الارب، ذیل سلیل). رجوع به سلیل شود
محمد بن ابی القاسم خضر بن محمد حرانی، معروف به ابن تیمیه و آن نام جدۀ وی بوده است. باجدی شیخ و خطیب و واعظ و مفتی حران و مورد بزرگداشت حرانیان بود و مردم بدو اعتقاد پاک و نیکو داشتند و امر وی در آنان نافذ بود. حدیث شنید و روایت کند و یاقوت گوید من ازو اجازه دارم و مکرر او را دیده ام. وفات وی بسال 621 هجری قمری است و عمر دراز یافت. (معجم البلدان)
محمد بن ابی القاسم خضر بن محمد حرانی، معروف به ابن تیمیه و آن نام جدۀ وی بوده است. باجدی شیخ و خطیب و واعظ و مفتی حران و مورد بزرگداشت حرانیان بود و مردم بدو اعتقاد پاک و نیکو داشتند و امر وی در آنان نافذ بود. حدیث شنید و روایت کند و یاقوت گوید من ازو اجازه دارم و مکرر او را دیده ام. وفات وی بسال 621 هجری قمری است و عمر دراز یافت. (معجم البلدان)
مادی در فارسی: پارسی تازی گشته ماتکیک منسوب به ماده: چیزی که مربوط به ماده است امور مادی: نفس... گوهریست چون گوهرمادی که او را صورتی نباشد، آنچه که مربوط به پول و اقتصاد است، کسی که ماده را اصل واساس جهان آفرینش داند جمع مادیون مادیین، پول پرست مقتصد
مادی در فارسی: پارسی تازی گشته ماتکیک منسوب به ماده: چیزی که مربوط به ماده است امور مادی: نفس... گوهریست چون گوهرمادی که او را صورتی نباشد، آنچه که مربوط به پول و اقتصاد است، کسی که ماده را اصل واساس جهان آفرینش داند جمع مادیون مادیین، پول پرست مقتصد