معنی ماجده - فرهنگ فارسی عمید
معنی ماجده
ماجده
مؤنث واژۀ ماجد، بزرگوار، گرامی، خوش خو، بخشنده، جوانمرد
تصویر ماجده
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ماجده
ماجده
ماجده
زن بزرگوار. (غیاث) (آنندراج). مؤنث ماجد. (از اقرب الموارد). رجوع به ماجد شود
لغت نامه دهخدا
ساجده
ساجده
مونث ساجد نگونیگر زن، چشم سست، کویک پربار کویک (نخل) مونث ساجد سجده کننده جمع ساجدات
فرهنگ لغت هوشیار
مانده
مانده
ویژگی مادۀ غذایی کهنه یا غیرقابل مصرف مثلاً غذای مانده، باقی مانده، خسته، در علم حسابداری باقی ماندۀ حساب، تفاوت جمع اقلام دریافتی و پرداختی، کنایه از بی نصیب
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.