جدول جو
جدول جو

معنی ماتریدی - جستجوی لغت در جدول جو

ماتریدی(تُ)
ابومنصور محمد بن محمد بن محمود ماتریدی. وفات او در 333 هجری قمری است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دانشمند بسیار معروف حنفی مؤلف ’کتاب التوحید’ و ’کتاب المقامات’ و ’کتاب رد اهل الادله’ و ’کتاب بیان اوهام المعتزله’ و ’تأویلات القرآن’ و ’رد الاصول الخمسه لابی محمد الباهلی’ و ’ردالامامه لبعض الروافض’ و ’الرد علی القرامطه’ و ’مآخذالشرایع’ و ’الحبل فی اصول الفقه’ و ’شرح الفقه الاکبر امام ابی حنیفه النعمان’ و میان وی و ابوالقاسم سمرقندی درباره اختلاف میان اهل سنت و معتزلیان و کرامیان در سمرقند مناظره بوده است. (از تعلیقات تاریخ بیهقی چ سعید نفیسی ج 2 ص 964). رجوع به تاریخ بیهقی چ سعید نفیسی ج 2 و کتاب القند فی تاریخ سمرقند نجم الدین ابوحفص عمر بن محمد نسفی و کتاب ترکستان پیش از دورۀ استیلای مغول تألیف بارتولد و لباب الالباب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماردی
تصویر ماردی
سرخ رنگ، گلگون، برای مثال چو بردارد ز پیش روی اوثان / حجاب ماردی دست برهمن (منوچهری - ۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
قالب گود یا برجسته که در آن ماده ای ریخته شود تا به صورت چیزی که قالب گرفته اند درآید، در ریاضیات آرایۀ مستطیل شکل از کمیت های جبری یا اعداد که در داخل دو کروشه و به صورت ستون های منظم نوشته می شوند و به وسیلۀ آن عملیات ریاضی انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
رنگ سرخ و گلگون را گویند مطلقاً. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). سرخ را گویند. (جهانگیری) (از صحاح الفرس) :
خروشان و کفک افکنان و سلیحش
همه ماردی گشته و خنگش اشقر.
خسروی.
نماز شامگاهی گشت صافی
ز روی آسمان ابر معکن
چو بردارد ز پیش روی اوثان
حجاب ماردی دست برهمن.
منوچهری (از آنندراج).
، هرچیز سرخ را هم گفته اند. (برهان).
- شراب ماردی،سلیل. (از منتهی الارب، ذیل سلیل). رجوع به سلیل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
حالت و چگونگی مرید. مرید بودن. شاگردی و اطاعت وفرمانبرداری. (ناظم الاطباء). و رجوع به مرید شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَدْ دی)
درافتنده در چاه. (آنندراج). فروافتادۀ در چاه و یا از کوه. (ناظم الاطباء) ، ردا در بر کرده. ردا پوشیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به لباس پیراستۀ عمر ملبوس و متردی شدندی. (سندبادنامه ص 342). و به ردای عدل و حلیۀ انصاف متردی و متحلی. (سندبادنامه ص 216). و عرض نقی این بنده را که به ردای صون و صلاح متردی است به لوث خبث و فجور خود ملطخ گرداند. (سندبادنامه ص 77). و رجوع به تردی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به ترید عمرو بن محمد (در همه نسخ قاموس چنین است). وی شاعر بود و آنچه بیشتر به گمان من رسد وی تزیدی است منسوب به شهری در یمن که در آنجا پارچه های راه راه می بافند. و شاعر منسوب به ترید عمرو بن مالک گوینده این شعر است:
و لیلتها بآمد لم ننمها
کلیلتنا بمیافارقینا.
(از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
پایتخت اسپانی است که بر کنار رود ’من زنر’ واقع است و 2520200 تن سکنه دارد، این شهر از سال 1561 میلادی تاکنون پایتخت اسپانیا و یکی از مراکز بزرگ اداری و صنعتی این کشور است، در این شهر کلیساهای قرن چهاردهم و شانزدهم میلادی وجود دارد و همچنین دیر ’سن پلاسیدو’ که به سال 1641 ساخته شده از جهت هنر نقاشی و مجمسه سازی بسیار غنی است، پلازا مایر (قرن 17 میلادی) و قصر سلطنتی (قرن 18 میلادی) از آثار هنری وباستانی این شهر است، موزۀ پرادو در یک قصر نئوکلاسیک، تأسیس یافته است، درجنگهای داخلی سالهای 1936-1939 این شهر شاهد جنگهای خونین و خطرناکی بود، (از لاروس)، و رجوع به اسپانی و قاموس الاعلام ترکی و معجم البلدان ذیل مجریط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استراده. چراکننده، کسی که نسبت به امر و فرمان خداوند نرمش داشته باشد، مطیع و منقاد. (اقرب الموارد) : مادر و برادران رکن الدین در آن یک سال که او بعد از پدر متملک بود وقتی که ازاو برنجیدندی و مسترید بودندی حوالت قتل پدر به وی کردندی. (جهانگشای جوینی). و رجوع به استراده شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
لغتی است در ماترید که محله ای است به سمرقند. (تاج العروس). نام محله ای به سمرقند و آنرا ماترید نیز خوانند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماترید شود
لغت نامه دهخدا
(تُ دی یَ)
نام طایفه ای نظیر اشعریه، منسوب به ابومنصور محمد بن محمد بن محمود ماتریدی. و ماتریتیه نیز گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
علی بن محمد بن حبیب بصری مکنی به ابوالحسن (364-450 هجری قمری) از علماء و فقها و قضات مشهور عصر خویش بود. در بصره تولد یافت و در همانجا از ابوالقاسم صیمری و به بغداد از ابوحامد اسفراینی علم فقه آموخت و در شهرهای بسیار عهده دار منصب قضا شد. سرانجام دربغداد اقامت گزید و در زمان القائم بامرالله عباسی عنوان قاضی القضات یافت و در پیش خلفا منزلتی رفیع به دست آورد. ماوردی از فقهای شافعی بود و به مذهب اعتزال تمایل داشت. وی در بغداد وفات یافت و در ’باب حرب’ مدفون گردید. او را تألیفات بسیار است از آن جمله: ادب الدنیا و الدین. الاحکام السلطانیه. العیون و النکت. الحاوی در فقه شافعی. نصیحهالملوک. فی سیاسه الحکومات. اعلام النبوه. معرفهالفضائل. الامثال والحکم. الاقناع در فقه. قانون الوزاره و سیاسه الملک و جز اینها. و رجوع به وفیات الاعیان و اعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 146و روضات الجنات ص 483 و معجم المطبوعات ص 1611 شود
لغت نامه دهخدا
فرانچسکو، حکیم و عالم و شاعر ایتالیائی، مولدوی بسال 1529 م، / 936 هجری قمری در جزیره خرسو (دالماسی)، او فلسفۀ ارسطو را مورد انتقاد سخت قرار داده است، وفات وی بسال 1597م، 1006/ هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
قسمی تفنگ، مارتین، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، منسوب به مارتین، (فرهنگ فارسی معین) : ورود تفنگ ... مارتینی به زمان ناصرالدین شاه، (المآثر و الاثار، از فرهنگ فارسی ایضاً)
لغت نامه دهخدا
از نخستین ازمنۀ حضارت روم مردم به دو دسته تقسیم شدند، نخست طبقۀ حاکمه که امتیازات خاص داشتند و امور روحانی و سیاسی مختص آنان بود و از خاندانهای اولی روم بودند و پاتریسی نام داشتند، دوم طبقه ای که طبقۀ حقیر محسوب میشدند و حق مواصلت با طبقۀ بالاتر نداشتند و حقوق دیگری دارا بودند و آنان را پلب می نامیدند و شاید این طبقه از اسیران جنگی پدید آمده بود و چون افراد این طبقه محتاج بحمایت بودند از این جهت تحت الحمایۀ افرادطبقۀ پاتریسی میشدند و ازین روی بین این دو طبقه رابطۀ اجتماعی حامی و محمی، نوعی از ولاء برقرار گردید، سپس عدم تساوی این دو طبقه در حقوق موجب نزاعهای خونین در روم شد تا آنگاه که طبقۀ پلب ها از طبقۀ پاتریسی انحصار حقوق مدنی و علی الخصوص سیاسی را منتزع ساخت، وقایع عمده این منازعات از این قرار است: اجتماع ملت به کوه مقدس به سال 493 قبل از میلاد متعاقب تأسیس تریبونهای ملت، قانون مزارعه سپوریوس کاسیوس (سال 486 قبل از میلاد)، قبول مواصلت بی-ن طبقۀ پاتریسی و پلب ها به پیشنهاد کانوله یوس به سال 445 قبل از میلاد ورود طبقۀ پلب در محاکم قضائی و مجلس سنا (409-400 قبل از میلاد)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دهی است در بخارا و از آن ده است ابومنصور مفسر سرآمد علمای حنفیه قدس سرهم. (منتهی الارب ذیل ’ت رد’)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
منسوب به ماتریت که محله ای است در حایط سمرقند. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماتریس
تصویر ماتریس
قالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتریشی
تصویر اتریشی
منسوب به اتریش از مردم اتریش
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ گلگون: خروشان و کفک افکنان و سلیحش همه ماردی گشته و خنگش اشقر. (خسرو لفا اق. 525) توضیح در رشیدی و فرهنگ نظام به دقیقی نسبت داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتریغی
تصویر باتریغی
یونانی ک کف دریا از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتریس
تصویر ماتریس
آرایه ای مستطیل شکل از اعداد شامل چند سطر و ستون (ریاضی)، بخشی از قالب برش کاری فلزات که معمولاً به صورت کاسه ای گود است و سنبه در آن می نشیند (فنی)، فرم نگاتیو جهت پرس کردن صفحات صوتی (فنی)، قالب مخصوص حروف سربی در چاپخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماردی
تصویر ماردی
((رِ))
سرخ، گلگون
فرهنگ فارسی معین
آرایه، قالب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به افراد بد قیافه ای گویند که بیش از حد مقید به بزک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مهتابی، شب مهتاب
فرهنگ گویش مازندرانی