جدول جو
جدول جو

معنی مابعد - جستجوی لغت در جدول جو

مابعد
آنچه بعد از چیزی قرار گرفته، بعد از آن
تصویری از مابعد
تصویر مابعد
فرهنگ فارسی عمید
مابعد
(بَ)
پس از آن. سپس آن. (ناظم الاطباء). مقابل ماقبل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مابعدالطبیعه، چیزی که سوای طبیعت است یعنی علم الهی. (آنندراج) (غیاث). علم اعلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نزد قدما یکی از شعب حکمت نظری که اصول آن علم الهی و فلسفۀ اولی و فروع آن معرفت نبوت و امامت و معاد است. ارسطو این بخش از حکمت را پس از علم طبیعت (فیزیک) قرار داد وآن را متافیزیک یعنی بعد از فیزیک نامید و سپس این نام بر این علم اطلاق شد. (از فرهنگ فارسی معین). ماوراءالطبیعه. رجوع به ماوراءالطبیعه شود
لغت نامه دهخدا
مابعد
سپس آن، پس از آن، مقابل ماقبل
تصویری از مابعد
تصویر مابعد
فرهنگ لغت هوشیار
مابعد
((بَ))
آن چه که پس از چیزی می آید، پسین
تصویری از مابعد
تصویر مابعد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مابعدالطبیعه
تصویر مابعدالطبیعه
آنچه سوای طبیعت است، علم الهی، متافیزیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابعد
تصویر ابعد
بعیدتر، دورتر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ بَعْ عَ)
دور و بعید. (از آنندراج). دور شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ عَ)
رجل مبعد، مرد بسیار دور سفر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
دورتر. بعیدتر: ابعد من النجم، اقصی، سرکش و نافرمان و طاغی کردن چیزی مانند مال و جاه کسی را
لغت نامه دهخدا
دور راس (راس سفر) دور، رانده دور گشته تبعید شده نفی گردیده جمع مبعدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مابد
تصویر مابد
جا و مکان، خانه و مسکن
فرهنگ لغت هوشیار
دورتر بیگانه تر دورتر بعید تر، خویش دور بیگانه، خیانت گر خاین، خیر فایده، جمع اباعد
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که پس از چیزی آید سپسین: بعضی عروضیان در باب صدر و عجز حرف ثابت را اعتبار کنند نه حرف ساقط را معاقب ما بعد را صدر خوانند. یا مابعد الطبیعه. (حکمت مابعد) یا ماوراد الطبیعه. نزد قدما یکی از شعب حکمت نظری که اصول آن د است. و آنها عبارتند از: علم الهی، فلسفه اولی. از فروع این علیم معرفت نبوت و امامت و معاد است توضیح ارسطو این بخش از حکمت را پس از علم طبیعت (فیزیک) قرار داد و آن را متافیزیک - یعنی بعد از فیزیک - نامید و سپس این نام برین علم اطلاق شد و بنابراین مابعد الطبیعه اصح از ماورء الطبیعه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امابعد
تصویر امابعد
پس چون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابعد
تصویر ابعد
((اَ عَ))
دورتر، بعیدتر، خویش دور، بیگانه، خیانت گر، خائن، خیر، فایده، مفرد اباعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبعد
تصویر مبعد
((مُ بَ عَّ))
تبعید شده، نفی گردیده، جمع مبعدین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مابعدالطبیعه
تصویر مابعدالطبیعه
((بَ دُ طَّ عِ))
آن چه فراتر از عالم طبیعت و ماده باشد، ماوراءالطبیعه، متافیزیک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابعد
تصویر ابعد
دورتر
فرهنگ واژه فارسی سره
ماوراء الطبیعه، متافیزیک
فرهنگ واژه مترادف متضاد