حکمت مشاء، در فلسفه شاخه ای از فلسفه که اساس آن وصول به حقایق از طریق استدلال و عقل می باشدبرای مثال از یکی سو نهاده تا سر سقف / از یکی گوشه چیده تا دم طاق ی... ی سفرها از مباحث مشاء / جلدها از دقایق اشراق (قاآنی - ۴۹۹)
حکمت مشاء، در فلسفه شاخه ای از فلسفه که اساس آن وصول به حقایق از طریق استدلال و عقل می باشدبرای مثال از یکی سو نهاده تا سر سقف / از یکی گوشه چیده تا دَمِ طاق ی... ی سِفرها از مباحثِ مشاء / جِلدها از دقایق اشراق (قاآنی - ۴۹۹)
روده، قسمت لوله ای شکل دستگاه گوارش مهره داران که بین معده و مخرج قرار دارد و عمل هضم و جذب در آن کامل می شود، مرغ سر بریده و پر کنده، گوسفند و هر حیوان دیگری که پشم و موی آن را کنده و برای بریان کردن آماده کرده باشند
روده، قسمت لوله ای شکل دستگاه گوارش مهره داران که بین معده و مخرج قرار دارد و عمل هضم و جذب در آن کامل می شود، مرغ سر بریده و پَر کَنده، گوسفند و هر حیوان دیگری که پشم و موی آن را کنده و برای بریان کردن آماده کرده باشند
رودۀ گوسفند که از برنج و قیمه پر کرده پزند. (آنندراج). یکنوع طعامی که از رودۀ گوسپند پر کرده از مصالح سازند و مبار نیز گویند. (ناظم الاطباء) : رودۀ گند را کنند مبا بود آن نیز روزی غربا. یحیی کاشی (از آنندراج). رجوع به مبار شود
رودۀ گوسفند که از برنج و قیمه پر کرده پزند. (آنندراج). یکنوع طعامی که از رودۀ گوسپند پر کرده از مصالح سازند و مبار نیز گویند. (ناظم الاطباء) : رودۀ گند را کنند مبا بود آن نیز روزی غربا. یحیی کاشی (از آنندراج). رجوع به مبار شود
دعایی و نفرینی) مخفف مباد است. (غیاث) (انجمن آرا) (آنندراج) : حال ما این است در فقر و غنا هیچ مهمانی مبا مغرور ما. (مثنوی چ خاور ص 47). مر بشر را خود مبا جامۀ درست چون رهید از صبر در حین صدر جست. (مثنوی چ خاور ص 423). همه قصرها گو مبا زرنگار سپنجی سرا نیز آید به کار. هدایت (از آنندراج). و رجوع به مباد شود
دعایی و نفرینی) مخفف مباد است. (غیاث) (انجمن آرا) (آنندراج) : حال ما این است در فقر و غنا هیچ مهمانی مبا مغرور ما. (مثنوی چ خاور ص 47). مر بشر را خود مبا جامۀ درست چون رهید از صبر در حین صدر جست. (مثنوی چ خاور ص 423). همه قصرها گو مبا زرنگار سپنجی سرا نیز آید به کار. هدایت (از آنندراج). و رجوع به مباد شود
نام باستانی ’مندرس’ که رودی است در ترکیۀ آسیا و وارد دریای اژه می گردد و طول آن در حدود 450 کیلومتر است. (از لاروس) : خشایارشا به وعده خود وفا کرده عازم شد واز رود مئاندر گذشته به یک دو راهی رسید. (ایران باستان ج 1 ص 717). و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 918، 999، 1101 و ج 3 ص 2115 شود
نام باستانی ’مندرس’ که رودی است در ترکیۀ آسیا و وارد دریای اژه می گردد و طول آن در حدود 450 کیلومتر است. (از لاروس) : خشایارشا به وعده خود وفا کرده عازم شد واز رود مئاندر گذشته به یک دو راهی رسید. (ایران باستان ج 1 ص 717). و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 918، 999، 1101 و ج 3 ص 2115 شود
روده روده، جمع امیعه. یا معا اعور. روده کور. یا معا دقاق. روده باریک. یا معا صائم (صایم)، روده باریک. یا معا غلاظ. روده فراخ. یا معا قولون. روده فراخ. یا معا مستقیم. راست روده
روده روده، جمع امیعه. یا معا اعور. روده کور. یا معا دقاق. روده باریک. یا معا صائم (صایم)، روده باریک. یا معا غلاظ. روده فراخ. یا معا قولون. روده فراخ. یا معا مستقیم. راست روده
من را بمن و آن در موارد ذیل آید: بصورت مفعول: اگر بخت پیروز یاری دهد مرا بر جهان کامگاری دهد... (شا)، بصورت مسندالیه: اکنون مرا آن قدر نباشد، بمعنی برای من: که باشد مرا و ترا کارگر چو مردم حدامند از به بتر ک (شا) ستیزه کردن جدال کردن: خلاف کردن اندر سخن وجدل کردن، ستیزه جدال
من را بمن و آن در موارد ذیل آید: بصورت مفعول: اگر بخت پیروز یاری دهد مرا بر جهان کامگاری دهد... (شا)، بصورت مسندالیه: اکنون مرا آن قدر نباشد، بمعنی برای من: که باشد مرا و ترا کارگر چو مردم حدامند از به بتر ک (شا) ستیزه کردن جدال کردن: خلاف کردن اندر سخن وجدل کردن، ستیزه جدال
برندگی و تیزی، بریدن، کار بری در گذشتن مردن بریدن قطع کردن، (شمشیر)، گذشتن روانه شدن، مجری گشتن، برندگی، آن گوهری حسامم در دست روزگار کاخر برونم آرد یک روز دروغا. درصد مصاف معرکه گر کند گشته ام روزی بیک صقال بجای آید این مضا. (مسعود سعد)، نفوذ روانی، حل وعقد امور کاربری، چون پادشاه حلیم و عالم باشد ورایزن حکیم و خردمند داشت که بسداد و غنا و نفاذ و مضا مذکور باشد و بتجربت وممارست و نیک بندگی و شفقت مشهور، بریدن قطع کردن، محققاً، یقیناً، حتماً، قطعاً
برندگی و تیزی، بریدن، کار بری در گذشتن مردن بریدن قطع کردن، (شمشیر)، گذشتن روانه شدن، مجری گشتن، برندگی، آن گوهری حسامم در دست روزگار کاخر برونم آرد یک روز دروغا. درصد مصاف معرکه گر کند گشته ام روزی بیک صقال بجای آید این مضا. (مسعود سعد)، نفوذ روانی، حل وعقد امور کاربری، چون پادشاه حلیم و عالم باشد ورایزن حکیم و خردمند داشت که بسداد و غنا و نفاذ و مضا مذکور باشد و بتجربت وممارست و نیک بندگی و شفقت مشهور، بریدن قطع کردن، محققاً، یقیناً، حتماً، قطعاً
مسا در فارسی پسین، شبانگاه شامگاه اول شب شبانگاه مقابل صباح، زمان میان ظهر مغرب بعد از ظهرT جمع امسیه، مسا، علی الصباح بروی تو هر که برخیزد صباح روز سلامت برو مسا باشد، (گلستان)
مسا در فارسی پسین، شبانگاه شامگاه اول شب شبانگاه مقابل صباح، زمان میان ظهر مغرب بعد از ظهرT جمع امسیه، مسا، علی الصباح بروی تو هر که برخیزد صباح روز سلامت برو مسا باشد، (گلستان)