جدول جو
جدول جو

معنی مآبض - جستجوی لغت در جدول جو

مآبض(مَ بِ)
جمع واژۀ مأبض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مأبض شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مآب
تصویر مآب
مرجع، جای بازگشت، بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مأخوذ از تازی، وبائی و طاعونی. (ناظم الاطباء).
- امراض مآبیه، امراض طاعونی. (از فرهنگ جانسون). امراض وبائی. (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(مِ بَ)
چوبی که عسل بدان بیرون کنند و یا زنبوران را بدان رانند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). انگبین کاو، کمان نداف. ج، محابض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آهن حلاج. مشتۀ حلاج. دستیانۀ حلاج. (مهذب الاسماء). مندف
لغت نامه دهخدا
(مَ بِ / مَ بَ)
گردآمدنگاه چرب روده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). الامعاء المتحویه. (متن اللغه). مجتمع حوایا در بطن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ بِ)
جای گوسفندان. (غیاث اللغات). جای باش گوسپندان. ج، مرابض. (منتهی الارب). مکان ربوض. و آن برای گوسفندان نظیر معطن است برای شتران. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مِمْ بَ)
کمان پنبه زنی. (مهذب الاسماء). کمان نداف. (منتهی الارب). مندفه، یعنی آلت پنبه زنی. ج، منابض. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَمْ بِ)
منبض القلب، جای جنبش دل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ / بِ / مِ بَ)
دستۀ شمشیر. (مهذب الاسماء). قبضه و گرفتنگاه از شمشیر و کارد و کمان. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). ج، مقابض. (اقرب الموارد).
- مقبض الرحی، دستۀ آس. (مهذب الاسماء).
- مقبض المفتاح، دستۀ کلید. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
شهری است در بلقاء. (منتهی الارب). شهری است در شام از نواحی بلقاء. (ازمعجم البلدان). شهری بوده است در جنوب شام از نواحی بلقاء و اکنون خراب است و نشانی از آن باقی نیست. (از قاموس الاعلام ترکی) : فبلغهم ان هرقل قد نزل مآب من البلقاء. (امتاع الاسماع جزء اول ص 347)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مربض
تصویر مربض
آغال، کنام محلی که چهارپایان درآن بیاسایند جمع مرابض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقبض
تصویر مقبض
دسته دسته تیغ گرفتگاه کارد قبضه شمشیر و مانند آن دسته، جمع مقابض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقبض
تصویر مقبض
((مَ بَ))
قبضه شمشیر و مانند آن، دسته، جمع مقابض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مآب
تصویر مآب
((مَ))
جای بازگشت
فرهنگ فارسی معین