جدول جو
جدول جو

معنی لیلم - جستجوی لغت در جدول جو

لیلم(لی لَ)
دهی از بخش مینودشت شهرستان گرگان، واقع در 12000گزی جنوب خاوری مینودشت. کوهستانی و معتدل. دارای 110 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، ابریشم، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی، کرباس، شال و چادرشب و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
لیلم
زمین بایر، زمین تازه آباد که به حال خود رها شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیلی
تصویر لیلی
(دخترانه)
نام گلی، شب دراز، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیلا
تصویر لیلا
(دخترانه)
شبانه، لیلی
فرهنگ نامهای ایرانی
نوار ساخته شده از سلولوئید که در مقابل نور حساس است و برای گرفتن تصویرهای متحرک یا عکس به کار می رود، (سینما) مجموعۀ تصاویر متحرکی که روی نوار ضبط می شود و در تلویزیون یا سینما به نمایش درمی آید، کنایه از گفتار یا رفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیزم
تصویر لیزم
کمان نرم که با آن مشق کمان کشیدن کنند، کباده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیلم
تصویر دیلم
از اقوام قدیمی ساکن در گیلان، کنایه از سپاهی دلیر و جنگجو، کنایه از بنده، غلام، کنایه از دربان، نگهبان، برای مثال هست همان درگه کاو را ز شهان بودی / دیلم ملک بابل، هندو شه ترکستان (خاقانی - ۳۵۹)
میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بیرم، بارم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیلم
تصویر شیلم
دانۀ سرخ و تلخ گیاهی که از جو باریک تر است و ضماد آن برای معالجۀ دمل به کار می رود، چچن، چچم، شلمک، شولم، شیله، گندم دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیله
تصویر لیله
شب، یک شب
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای است که از نیترات د سلولز (قابل اشتعال) یا استات د سلولز (غیرقابل اشتعال) ساخته شده و برای گرفتن تصاویر سینمایی به کار میرود، عرض آن 35 میلی متر است، در حواشی فیلم پهلوی سوراخهای اعداد نشانه گذاشته شده که در فاصله هر 0/305 متر یعنی یک پا قرار دارند و عمل مونتاژ را آسان می کنند، در روی فیلم ماده ای ژلاتینی اندوده شده که در مقابل تشعشعات نورانی حساس است و تجزیه میگردد، در حاشیۀ هر فیلم به اندازۀ 2/5 میلیمتر جا تعبیه شده که ارتعاشات صوتی را در آن ضبط می کنند و آن را حاشیۀ صوتی میخوانند، پس از آنکه تصویر خارجی و صوت بر روی فیلم افتاد بوسیلۀ ماشینهای خودکار که تا 6000 متر در ساعت کار میکند این فیلمها ظاهر و ثابت میشوند، در مرحلۀ اول تعداد فیلمها دو عدد است، یکی برای تصاویر و یکی برای صدا، در لابراتوارها این دو فیلم را مثل فیلمی بر روی هم قرار میدهند، بجز فیلمهای 35میلیمتری، فیلم های دیگری با قطعهای مختلف وجود دارد که از آنها به منظور فیلم برداری موضوعات خبری مستند و غیره استفاده میکنند، (از فرهنگ فارسی معین)،
ترکیب های دیگر:
- فیلم بردار، فیلم برداری، رجوع به این دو کلمه شود،
- فیلم صامت، فیلمی که بدون صدا باشد، مقابل فیلم ناطق، (فرهنگ فارسی معین)،
- فیلم ناطق، فیلمی که صدای اشخاص و حیوانات و اشیاء در آن ضبط شده و همراه با نمایش تصاویر به گوش رسد، (فرهنگ فارسی معین)،
، مجموع یک نمایش سینمائی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جایی است. (منتهی الارب). جایگاهی است. عنتره گوید:
کیف المزار و قد تربع اهلها
بعنیزتین و اهلنا بالغیلم ؟
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ لَ)
جلیف. بشت. رغید. تلخه. چنگک. دنقه. چنگلک. زوان. شالم. شولم. زؤان. زیوان. سعیع. شلک. چنگک که با غله مخلوط شود و آنرا تلخ کند. (یادداشت مؤلف). نام دارویی است که آنرا با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد، و آنرا زوان و شلمک نیز گویند و در میان گندم روید. (برهان) (آنندراج). در میان گندم روید و آنرا تباه گرداند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گندم دیوانه. (ناظم الاطباء). سیاه دانو و زوان و وزنا هم گویند. (از صیدنۀ ابوریحان بیرونی). به فارسی گندم دیوانه نامند و آن دانه ای است از جو باریکتر و کوچکتر و با تلخی و مایل به سرخی. در اصفهان کاکلک گویند. (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
دهی از دهستان ولوپی است که در بخش سوادکوه شهرستان شاهی واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
پنبۀ گیاه بردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنبۀ بردی. (اقرب الموارد). بردی بفتح باء، گیاهی است که در آب روید و در مصر از آن کاغذ میساختند. (از منتهی الارب ذیل برد). لوئی. (یادداشت مؤلف) ، برمای درودگران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیلم النجار. لغتی است در بیرم. (از الصحاح). رجوع به بیرم شود، غوزۀ پنبه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جوزالقطن. (اقرب الموارد) ، پنبۀ قصب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بچۀ خرس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، بیالم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
ستور خرد. (منتهی الارب). ستور خرد یا یک نوع کرم کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ لِ)
دانشمند و عالم. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شب سیاه لیلی در فارسی شبانه شبگاه، شبرو، لحنی است در موسیقی قدیم: یکی نی بر سر کسری دوم نی برسر شبشم سدیگر پرده سرکش چهارم پرده لیلی (منوچهری. د. 131)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیله
تصویر لیله
لیله در فارسی: یک شب یک شب، شب. یا لیله اسری. شب معراج پیغامبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلم
تصویر بیلم
غوزه، دارچین سپید
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی بقطر معلوم و درازای حدود یک گز یا کمی بیشتر که بدان دیوار و زمین و کوه سوراخ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شلمک، خر سنگ گیاهان شیلم گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه هایی کوچکی می باشد، نباتی است یک ساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ کنند شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع و در هر سال سه مرتبه میشود آن را درو کرد زوان دنقه شیلم چچم چچن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیلم
تصویر عیلم
وزغ، دریا، چاه دهان گشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیلم
تصویر غیلم
بک غوک، آبخیزه: در مادر چاه، سنگ پشت: نر، کاکلی پر موی
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ایست که از نیترات دو سلولز ساخته شده و برای گرفتن عکس و تصاویر سینمائی بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره پروانه واران که دارای شاخه های خاردار است. میوهءاین گیاه غلاف مانند (شبیه میوه لوبیا) است و دارای ماده ای قندی است که در تهیه نوعی مشروب بکار میرود. این درخت در جنگلهای شمالی ایران نیز فراوان است للکی لیلکی لیلک للک لک کرات لالیک. ترکی لک لک بنگرید به لک لک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزم
تصویر لیزم
کمانی نرم و سست که بوسیله آن مشق کمان کشیدن کنند کباده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیلا
تصویر لیلا
به شب شبگاه بشب شبانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیلج
تصویر لیلج
عصاره نیل که بدان چیزها را رنگ کنند نیله، یاس بنفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیلی
تصویر لیلی
((لِ))
از نواها و آهنگ های موسیقی قدیم، (اخ) نام یکی از عشاق تاریخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیلم
تصویر فیلم
نوار قابل انعطاف سلولوییدی که با امولسیون حساس در برابر نور پوشیده شده است و در عکاسی و فیلم برداری استفاده می شود، مجموع یک نمایش سینمایی
فیلم بازی کردن: کنایه از ظاهرسازی کردن، دغل بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیلم
تصویر دیلم
میله ای آهنی برای سوراخ کردن دیوار یا حرکت دادن اجسام سنگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیلم
تصویر دیلم
((دِ لَ))
دربان، زندانبان، غلام، نام ناحیه و قومی در گیلان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیزم
تصویر لیزم
((زُ))
کباده کمان نرم که با آن تمرین کمان کشیدن کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیلم
تصویر فیلم
رخشاره
فرهنگ واژه فارسی سره
نام مرتعی در راه زیرآب به آلاشت، دیلم، اهرم آهنی
فرهنگ گویش مازندرانی