جدول جو
جدول جو

معنی لیزنده - جستجوی لغت در جدول جو

لیزنده
آنکه لیز بخورد
تصویری از لیزنده
تصویر لیزنده
فرهنگ فارسی عمید
لیزنده
(زَ دَ / دِ)
لیزخورنده. سرخورنده. که لغزد. لغزنده بر چیزی
لغت نامه دهخدا
لیزنده
آنکه لیز خورد سرنده سرخورنده
تصویری از لیزنده
تصویر لیزنده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
لیزخورنده، لیز، سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریزنده
تصویر ریزنده
کسی که چیزی را بر زمین یا از ظرفی به ظرف دیگر جاری می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیزیده
تصویر لیزیده
سرخورده، لغزیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیسنده
تصویر لیسنده
کسی که چیزی را می لیسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلیزنده
تصویر آلیزنده
جست و خیز کننده، برای مثال چو آلیزنده شد در مرغزاری / نباشد بر دلش از باز باری (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰)، اسب یا استر که جست و خیز کند و آلیز بزند
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دَ / دِ)
آنکه آلیزد از ستور. جفته انداز. جفتک زن:
چو آلیزنده شددر مرغزاری
نباشد بر دلش از بار باری.
ابوشکور.
قموص، خر آلیزنده. (السامی فی الاسامی). توسن. بدخو. لگدزن. جهنده (اسب و استر)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیزنده
تصویر بیزنده
اسم بیختن، کسی که چیزی را غربال کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزنده
تصویر خیزنده
جهنده جست زننده، آنکه از زمین بلند شود و بپا ایستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلیزنده
تصویر آلیزنده
ستوری که جفتک زند جفتک زن جفته پران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزنده
تصویر لرزنده
لرزان، مرتعش، مرتعد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بلغزد آنکه سر خورد. یا طاس لغزنده. سوراخ مورچه خوار که بصورت قیف در صحراسازد جانور این سوراخ را باخاکی بنرمی غبار میسازد و خود در زیر خاک پنهان شود وچون مورچه در این طاس افتد برای لغزیدن پاهایش در غبار نتواند بیرون آید مورچه خوار از غبار سر بیرون کند و مورچه را فرو کشد و بخورد: چو در طاس لغزنده افتاد مور رهاننده را چاره باید نه زور. (لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیمنده
تصویر لیمنده
لاتینی تازی گشته پهن ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیسنده
تصویر لیسنده
آنکه بلیسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزیده
تصویر لیزیده
سریده، خیزیده، لغزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزانده
تصویر لیزانده
سرداده لغزانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیزنده
تصویر بیزنده
((زَ دِ))
غربال کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
((لَ زَ دَ یا دِ))
لیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
Slimy, Slippery
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لرزنده
تصویر لرزنده
Shivering, Shivery, Flickering
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
viscoso, escorregadio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لرزنده
تصویر لرزنده
tremeluzente, trêmulo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لرزنده
تصویر لرزنده
flackernd, zitternd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
schleimig, rutschig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
śliski
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لرزنده
تصویر لرزنده
migoczący, drżący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لرزنده
تصویر لرزنده
мерцающий , дрожащий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
слизистый , скользкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
слизький
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لرزنده
تصویر لرزنده
мерехтливий , тремтячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لرزنده
تصویر لرزنده
flikkerend, trillend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
slijmerig, glad
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لغزنده
تصویر لغزنده
viscoso, resbaladizo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی