معنی بیزنده - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با بیزنده
بیزنده
- بیزنده
- نعت فاعلی از بیختن. (یادداشت مؤلف). که بیزد. کسی که چیزی را غربال کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
خیزنده
- خیزنده
- جهنده جست زننده، آنکه از زمین بلند شود و بپا ایستد
فرهنگ لغت هوشیار
بازنده
- بازنده
- بازی کننده، مقابلِ برنده، کسی که در مسابقه، قمار و مانند آن شکست بخورد
فرهنگ فارسی عمید