جدول جو
جدول جو

معنی لیاذ - جستجوی لغت در جدول جو

لیاذ
(سَ)
پناه گرفتن به چیزی و پوشیده شدن بوی. لواذ. لوذ. (منتهی الارب). پناه گرفتن به کسی یا به چیزی یا به جائی. (ترجمان القرآن) (زوزنی). پناه گرفتن به کسی. (ترجمان القرآن) (دهار). پناه گرفتن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
لیاذ
پناه گرفتن
تصویری از لیاذ
تصویر لیاذ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیان
تصویر لیان
درخشان، تابان، فروزان، بافروغ، برای مثال گردون ز برق تیغ چو آتش لیان لیان / کوه از غریو کوس چو کشتی نوان نوان (فرخی - ۳۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیاذ
تصویر عیاذ
پناه بردن، پناه گرفتن، ملجا، پناه، پناهگاه
فرهنگ فارسی عمید
(لَیْ یا)
لیا. لیاء. زمین دور از آب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
شعلۀ آتش. (منتهی الارب) ، آب دوات. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ لین، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
درخشان و تابان. (برهان). تابش دهنده و درخشان و بافروغ بود. (صحاح الفرس). مضی ٔ. روشنائی و فروغی که از پی یکدیگر بدرخشد. (برهان). فروغ آینه بود و تیغ و چیزهای روشن. آتش دمنده و فروزان، چنانکه از پس یکدیگر همی درخشد با روشنائی. (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی) :
جمشید کیانی نه که خورشید لیانی
کز نور عیانی همه رخ عین سنائی.
خاقانی.
- لیان لیان، مشعشع.
و رجوع به مدخل های لی لی زدن و لیان لیان و لپان لپان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
لی ّ. (زوزنی) (تاج المصادر). مدافعت کردن. (تاج المصادر). مداومت کردن وام. (زوزنی)
ملاینه. نرمی کردن با هم. نرم شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ لئیم، فرومایگان، ناکسان، بخیلان، (آنندراج)، و رجوع به لئام شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مخفف لیالی. جمع واژۀ لیل. و رجوع به لیالی شود:
نی نی نه هلالی تو که بر چرخ فضایل
چون شمس و قمر زینت ایام و لیالی.
سوزنی.
، فارسیان جمع لولو هم لیال آورده اند و این خلاف قیاس است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ریح ٌ لیاع، باد تند سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
لشکر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لذیذ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
ربا. (منتهی الارب) ، سریش. (مهذب الاسماء) (بحرالجواهر) ، پوست. (بحر الجواهر) ، آب دهن
آهک و گچ، حدث، سرگین. (منتهی الارب)
جمع واژۀ لیطه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
زن جلب که پیوسته در خانه باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
چیزی اندک و حقیر. یقال: ماترکت له لیاداً، ای شیئاً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
طعام کم از پری دهان. به اندازۀ لیسیدن از طعام خائیده. (منتهی الارب). اقل من مل ء الفم من الطعام و قیل قدر لعقه منه تلاک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
لوبیا. (فهرست مخزن الادویه). دانه ای است شبیه به نخود که بخورند آنرا. (منتهی الارب). چیزی است مثال نخود بخورند آنرا. (مهذب الاسماء). نوعی از حبوبات مانند نخود نیک سپید و بدان زنان را صفت کنند به سپیدی. فیقال: کانها لیاه. و رجوع به لوبیا شود، نوعی از ماهی که از پوست آن سپر نهایت محکم و نیکو باشد، زمین دور از آب. لیا (مقصوراً). لیّاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
لذاذه. خوشمزه یافتن چیزی را، مزه یافتن: لذّ هو، مزه دار و بامزه گردید. (منتهی الارب) ، خوش خوردن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(دَءْیْ)
پناه بردن و اندخسیدن، (از منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء)، ملتجی گشتن و پناه بردن، (از اقرب الموارد)، چسبیدن به چیزی ولازم شدن، (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)، ملازم گشتن چیزی را، (از اقرب الموارد)، بچه آوردن آهو ماده و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج)، بچه آوردن آهو و شتر و اسب و هر ماده ای، (ناظم الاطباء)، بتازگی بچه دار شدن آهو و جز آن، اقامت کردن با کسی، (از اقرب الموارد)، عوذ، معاذ، معاذه، رجوع به عوذ و معاذ و معاذه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پناه گرفتن به چیزی و پوشیده شدن به وی. لیاذ. لوذ. (منتهی الارب). در پس یکدیگر پنهان شدن. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی). به یکدیگر پناه گرفتن. (منتخب اللغات). ملاوذه. (زوزنی) ، گرد گرفتن چیزی را. (منتهی الارب)
لیاذ. لوذ. ملاوذه، همدیگر را پناه گرفتن، با هم کشتی گرفتن، فریب دادن، خلاف کردن. لوذانیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پناه، (غیاث اللغات) :
جایزه خواهم یکی کم بدهی اندکی
گر ندهی بیشکی زایزد خواهم عیاذ،
منوچهری،
- عیاذاً باﷲ، پناه بر خدا، (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : اگر عیاذاً باﷲ از مخالفان قصدی باشد بر این جانب، (تاریخ بیهقی ص 560)، اگر عیاذاً باﷲ سستی کنید خلل افتد، (تاریخ بیهقی ص 351)، اگر عیاذاً باﷲ بر این جمله باشد و خداوند غائب، کار سخت دراز گردد، (تاریخ بیهقی ص 453)، وعیاذاً باﷲ اگر بی باکی مکابره ای آرد ... دست تدارک از تلافی آن قاصر ماند، (سندبادنامه ص 89)، و اگر عیاذاً باﷲ قضا رفت و خطا آمد به تدارک آن مشغول شود، (گلستان سعدی)،
،
پناه جای، (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، ملتجاء، (اقرب الموارد)، مرغ پناه گرفته در کوه و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، نوزائیدگان از هر ماده ای، (ناظم الاطباء)، هی فی عیاذها، آن ماده حیوان داخل در ده و پانزده روز پس از کره آوردن است، (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیاء
تصویر لیاء
نخود سپید، کوسه ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیاح
تصویر لیاح
سپیده دم، سپید، گاو نر سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیاد
تصویر لیاد
اندک نا چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیاط
تصویر لیاط
آهک، گچ، سرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیاع
تصویر لیاع
تند و سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیاق
تصویر لیاق
چرا گاه، پایداری ایستادگی در کار آفرازه آلاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیان
تصویر لیان
درخشان و بمعنی خوشی و نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجاذ
تصویر لجاذ
آستانه آستانه در، پیشامدگی ابروی گاباره (گاباره غار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیاذ
تصویر عیاذ
پناه گرفتن، ملجاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیات
تصویر لیات
((لِ))
لی آوت، صفحه آرایی (چاپ و نشر)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیان
تصویر لیان
((لَ یا ل))
درخشان، تابان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیاذ
تصویر عیاذ
((عِ یا عَ دَ))
پناه بردن، پناه، پناهگاه
فرهنگ فارسی معین