پناه گرفتن به چیزی و پوشیده شدن بوی. لواذ. لوذ. (منتهی الارب). پناه گرفتن به کسی یا به چیزی یا به جائی. (ترجمان القرآن) (زوزنی). پناه گرفتن به کسی. (ترجمان القرآن) (دهار). پناه گرفتن. (غیاث)
پناه گرفتن به چیزی و پوشیده شدن بوی. لواذ. لوذ. (منتهی الارب). پناه گرفتن به کسی یا به چیزی یا به جائی. (ترجمان القرآن) (زوزنی). پناه گرفتن به کسی. (ترجمان القرآن) (دهار). پناه گرفتن. (غیاث)
درخشان و تابان. (برهان). تابش دهنده و درخشان و بافروغ بود. (صحاح الفرس). مضی ٔ. روشنائی و فروغی که از پی یکدیگر بدرخشد. (برهان). فروغ آینه بود و تیغ و چیزهای روشن. آتش دمنده و فروزان، چنانکه از پس یکدیگر همی درخشد با روشنائی. (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی) : جمشید کیانی نه که خورشید لیانی کز نور عیانی همه رخ عین سنائی. خاقانی. - لیان لیان، مشعشع. و رجوع به مدخل های لی لی زدن و لیان لیان و لپان لپان شود
درخشان و تابان. (برهان). تابش دهنده و درخشان و بافروغ بود. (صحاح الفرس). مُضی ٔ. روشنائی و فروغی که از پی یکدیگر بدرخشد. (برهان). فروغ آینه بود و تیغ و چیزهای روشن. آتش دمنده و فروزان، چنانکه از پس یکدیگر همی درخشد با روشنائی. (نسخه ای از لغت نامۀ اسدی) : جمشید کیانی نه که خورشید لیانی کز نور عیانی همه رخ عین سنائی. خاقانی. - لیان لیان، مشعشع. و رجوع به مدخل های لی لی زدن و لیان لیان و لپان لپان شود
مخفف لیالی. جمع واژۀ لیل. و رجوع به لیالی شود: نی نی نه هلالی تو که بر چرخ فضایل چون شمس و قمر زینت ایام و لیالی. سوزنی. ، فارسیان جمع لولو هم لیال آورده اند و این خلاف قیاس است. (آنندراج)
مخفف لیالی. جَمعِ واژۀ لیل. و رجوع به لیالی شود: نی نی نه هلالی تو که بر چرخ فضایل چون شمس و قمر زینت ایام و لیالی. سوزنی. ، فارسیان جمع لولو هم لیال آورده اند و این خلاف قیاس است. (آنندراج)
لوبیا. (فهرست مخزن الادویه). دانه ای است شبیه به نخود که بخورند آنرا. (منتهی الارب). چیزی است مثال نخود بخورند آنرا. (مهذب الاسماء). نوعی از حبوبات مانند نخود نیک سپید و بدان زنان را صفت کنند به سپیدی. فیقال: کانها لیاه. و رجوع به لوبیا شود، نوعی از ماهی که از پوست آن سپر نهایت محکم و نیکو باشد، زمین دور از آب. لیا (مقصوراً). لیّاء. (منتهی الارب)
لوبیا. (فهرست مخزن الادویه). دانه ای است شبیه به نخود که بخورند آنرا. (منتهی الارب). چیزی است مثال نخود بخورند آنرا. (مهذب الاسماء). نوعی از حبوبات مانند نخود نیک سپید و بدان زنان را صفت کنند به سپیدی. فیقال: کانها لیاه. و رجوع به لوبیا شود، نوعی از ماهی که از پوست آن سپر نهایت محکم و نیکو باشد، زمین دور از آب. لیا (مقصوراً). لَیّاء. (منتهی الارب)
پناه گرفتن به چیزی و پوشیده شدن به وی. لیاذ. لوذ. (منتهی الارب). در پس یکدیگر پنهان شدن. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی). به یکدیگر پناه گرفتن. (منتخب اللغات). ملاوذه. (زوزنی) ، گرد گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) لیاذ. لوذ. ملاوذه، همدیگر را پناه گرفتن، با هم کشتی گرفتن، فریب دادن، خلاف کردن. لوذانیه. (منتهی الارب)
پناه گرفتن به چیزی و پوشیده شدن به وی. لیاذ. لوذ. (منتهی الارب). در پس یکدیگر پنهان شدن. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی). به یکدیگر پناه گرفتن. (منتخب اللغات). ملاوذه. (زوزنی) ، گرد گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) لیاذ. لوذ. ملاوذه، همدیگر را پناه گرفتن، با هم کشتی گرفتن، فریب دادن، خلاف کردن. لوذانیه. (منتهی الارب)
پناه، (غیاث اللغات) : جایزه خواهم یکی کم بدهی اندکی گر ندهی بیشکی زایزد خواهم عیاذ، منوچهری، - عیاذاً باﷲ، پناه بر خدا، (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : اگر عیاذاً باﷲ از مخالفان قصدی باشد بر این جانب، (تاریخ بیهقی ص 560)، اگر عیاذاً باﷲ سستی کنید خلل افتد، (تاریخ بیهقی ص 351)، اگر عیاذاً باﷲ بر این جمله باشد و خداوند غائب، کار سخت دراز گردد، (تاریخ بیهقی ص 453)، وعیاذاً باﷲ اگر بی باکی مکابره ای آرد ... دست تدارک از تلافی آن قاصر ماند، (سندبادنامه ص 89)، و اگر عیاذاً باﷲ قضا رفت و خطا آمد به تدارک آن مشغول شود، (گلستان سعدی)، ، پناه جای، (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، ملتجاء، (اقرب الموارد)، مرغ پناه گرفته در کوه و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، نوزائیدگان از هر ماده ای، (ناظم الاطباء)، هی فی عیاذها، آن ماده حیوان داخل در ده و پانزده روز پس از کره آوردن است، (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
پناه، (غیاث اللغات) : جایزه خواهم یکی کم بدهی اندکی گر ندهی بیشکی زایزد خواهم عیاذ، منوچهری، - عیاذاً باﷲ، پناه بر خدا، (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : اگر عیاذاً باﷲ از مخالفان قصدی باشد بر این جانب، (تاریخ بیهقی ص 560)، اگر عیاذاً باﷲ سستی کنید خلل افتد، (تاریخ بیهقی ص 351)، اگر عیاذاً باﷲ بر این جمله باشد و خداوند غائب، کار سخت دراز گردد، (تاریخ بیهقی ص 453)، وعیاذاً باﷲ اگر بی باکی مکابره ای آرد ... دست تدارک از تلافی آن قاصر ماند، (سندبادنامه ص 89)، و اگر عیاذاً باﷲ قضا رفت و خطا آمد به تدارک آن مشغول شود، (گلستان سعدی)، ، پناه جای، (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، ملتجاء، (اقرب الموارد)، مرغ پناه گرفته در کوه و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، نوزائیدگان از هر ماده ای، (ناظم الاطباء)، هی فی عیاذها، آن ماده حیوان داخل در ده و پانزده روز پس از کره آوردن است، (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)