جدول جو
جدول جو

معنی لگدانداز - جستجوی لغت در جدول جو

لگدانداز
ستوری که لگد بزند
تصویری از لگدانداز
تصویر لگدانداز
فرهنگ فارسی عمید
لگدانداز
نعت فاعلی از لگد انداختن. آنکه لگد اندازد. آنکه امتناع ورزد پذیرفتن امری یا چیزی را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زودانداز
تصویر زودانداز
بدیهه، شعر و سخنی که زود و بی تامل گفته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعدانداز
تصویر رعدانداز
خمپاره انداز، توپچی
فرهنگ فارسی عمید
زنی که پیشه اش بند انداختن به چهرۀ زنان است و موهای صورت زنان را با نخ می کند
فرهنگ فارسی عمید
(لَ گَ اَ)
عمل لگدانداز
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ هََ دَ / دِ)
زنی که با بند موی صورت زنان را درآورد. سلمانی زن. (فرهنگ فارسی معین). بنداندازنده. زنی که موی روی زنان کند. آنکه موی فضول از روی و پای زنان بردارد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
به عربی بدیهه گویند و تفسیر آن سخن بی اندیشه است. (برهان). مرادف بدیهه است یعنی آنچه ادراک آن موقوف به فکر و اندیشه نباشد. (انجمن آرا) (آنندراج). سخن بی فکر و اندیشه و بدیهه. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقۀ آذر کیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر شود
لغت نامه دهخدا
(رَ اَ)
توپ. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 7) (آنندراج) ، توپچی. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 7). توپ انداز. (آنندراج). مأمور پرتاب رعد (سلاح...) (از فرهنگ فارسی معین) : رعداندازان رعداندازی درگرفته...’. (ظفرنامۀ یزدی چ امیرکبیر ج 2 ص 408 از فرهنگ معین) ، شمخال و زنبورک و خمپاره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ خوا / خا)
شکارانداز. شکارگیر. نخجیرگیر. صیاد. شکارگر:
کشتن خود خواستم از غمزۀ خونریز او
گفت صیدانداز ساکن صید را تعجیل چیست ؟
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ)
آن قدر مسافت که اگر گلی بیندازند تا آنجا تواند رسید لیکن این فارسی صناعی است. (آنندراج) :
زین چمن هرچند گلچین تماشای توأم
دور از آغوش وصالت یک گل اندازم هنوز.
میرزا بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ)
مردافکن. قوی. پرزور:
باده ای بود سخت مردانداز
شد حسابی ضرورت از آغاز.
اوحدی (جام جم ص 37)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ نِ گَ)
آنکه لو اندازد. آنکه هیاهو کند (در تداول زنان). چوانداز (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لگد انداز
تصویر لگد انداز
ستوری که جفتک اندازد، آن که زیر بار نرود کسی که امتناع ورزد
فرهنگ لغت هوشیار
آن قدر از مسافت که اگر گلی بیندازند تا پایان آن تواند رسید: زین چمن هر چند گلچین تماشای توام دور از آغوش وصالت یک گل اندازم هنوز. (بیدل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگد اندازی
تصویر لگد اندازی
جفتک اندازی (ستور)، امتناع از قبول امری زیر بار نرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لو انداز
تصویر لو انداز
آنکه لو اندازد هیاهو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوانداز
تصویر لوانداز
آنکه هیاهو کند، چو انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندانداز
تصویر بندانداز
((بَ. اَ))
سلمانی زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زودانداز
تصویر زودانداز
شعر یا سخنی که به بدیهه و بی تأمل گفته شود
فرهنگ فارسی معین