معنی رعدانداز - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با رعدانداز
رعدانداز
- رعدانداز
- توپ. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 7) (آنندراج) ، توپچی. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 7). توپ انداز. (آنندراج). مأمور پرتاب رعد (سلاح...) (از فرهنگ فارسی معین) : رعداندازان رعداندازی درگرفته...’. (ظفرنامۀ یزدی چ امیرکبیر ج 2 ص 408 از فرهنگ معین) ، شمخال و زنبورک و خمپاره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رعد انداز
- رعد انداز
- توف انداز مامور پرتاب رعد:) رعد اندازان رعداندازی در گرفته (ظفر نامه یزدی)
فرهنگ لغت هوشیار
رو انداز
- رو انداز
- آنچه که به هنگام خواب بر روی خود اندازند مقابل زیر انداز
فرهنگ لغت هوشیار
بندانداز
- بندانداز
- زنی که پیشه اش بند انداختن به چهرۀ زنان است و موهای صورت زنان را با نخ می کَنَد
فرهنگ فارسی عمید
بندانداز
- بندانداز
- زنی که با بند موی صورت زنان را درآورد. سلمانی زن. (فرهنگ فارسی معین). بنداندازنده. زنی که موی روی زنان کند. آنکه موی فضول از روی و پای زنان بردارد
لغت نامه دهخدا