معنی لکاف در لغت نامه دهخدا

لِکاف ساز. لِکاف فروش. بدین نسبت منسوب است به وجیه بن الحسن بن یوسف اللکاف المصری که ابوزکریا الحافظ المصری از وی در زیادات تاریخ مصر یاد کند و هم ابوالحسین احمد بن جمیع الغسانی در معجم شیوخ خویش ذکر وی آرد. (از الانساب سمعانی)

معنی لکاف در لغت نامه دهخدا

خوی گیر، یعنی گلیم سطبر که زیر پالان بر پشت خر نهند. (منتهی الارب). عرق گیر

معنی لکاف - جستجوی لغت در جدول جو

لکاف

لغت نامه دهخدا

لکاف

لغت نامه دهخدا

لحاف

روانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگه داشتن بر روی خود می اندازند، دواج

فرهنگ فارسی عمید

شکاف

پسوند متصل به واژه به معنای شکافنده مثلاً خاراشکاف، کوه شکاف، اشکاف، کاف،
چاک، رخنه، درز، تراک، کلاف ابریشم، برای مثال شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف / مه و خور است همانا به باغ در صراف (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)

پسوند متصل به واژه به معنای شکافنده مثلاً خاراشکاف، کوه شکاف، اشکاف، کاف،
چاک، رخنه، درز، تراک، کلاف ابریشم، برای مِثال شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف / مه و خور است همانا به باغ در صراف (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)

فرهنگ فارسی عمید

کلاف

نخ، ابریشم که دور چرخه و فلکه پیچیده می شود
کلاف سردرگم: کنایه از کلاف نخ که سر آن پیدا نشود، کنایه از امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود
مثل کلاف سردرگم بودن: متحیر و مبهوت بودن

فرهنگ فارسی عمید

نکاف

بهله، دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست می کردند برای نگاه داشتن باز بر روی دست، نکاپ، نکاب

فرهنگ فارسی عمید

سکاف

کسی که پیشه اش کفش دوزی است، کفشگر، کفشدوز

فرهنگ فارسی عمید

لکام

بی ادب، بی شرم، بی حیا، امرد قوی جثه

فرهنگ فارسی عمید

شکاف

چاک و رخنه و ترک و درز، و گسستگی و دریدگی

فرهنگ لغت هوشیار

لکام

بی ادب و بیشرم و بی حیا

فرهنگ لغت هوشیار

وکاف

پالان

فرهنگ لغت هوشیار

سکاف

از ریشه پارسی کفشگر کسی که کفش دوزی پیشه دارد کفش دوز

فرهنگ لغت هوشیار

لواف

ریسمانتاب گوالباف پاتاوه باف پایتابه فروش شالنگی زیلوباف، سازنده لوازم چادرو خیمه، جوال باف، پاتاوه باف پای تابه فروش

فرهنگ لغت هوشیار

لفاف

مرده پیچ، چکسه لامه: آنچه بر چیزی پیچند پارچه بیرونی که بر مرده پیچند، پارچه و کاغذی که بر چیزی پیچند

فرهنگ لغت هوشیار

لکاث

گچ کاران گچگران

فرهنگ لغت هوشیار

نکاف

ورمی دردناک و کشنده که در بناگوش شتر یا حلق او پیدا می شود

فرهنگ لغت هوشیار

لحاف

بستر آهنگ، بالاپوش شب، جامه پنبه دار شب خوابی

فرهنگ لغت هوشیار

اکاف

پالان ستوران

فرهنگ لغت هوشیار

تکاف

امتناع

فرهنگ لغت هوشیار

لکاع

کویک باد بزنی از گیاهان

فرهنگ لغت هوشیار

کلاف

موضوع پیچیده معمی: (اطمینان داشت که از کلاف سر در گم زندگی بالاخره سر رشته را بدست آورده است)، یا مثل کلاف سر در گم بودن (شدن)، بسیار گیج بودن متحیر مبهوت ماندن، ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند

فرهنگ لغت هوشیار

لباف

زیلوباف، سازنده لوازم چادرو خیمه، جوال باف، پاتاوه باف پای تابه فروش

فرهنگ لغت هوشیار