مالی که حق سبحانه در کانها پیدا کرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنچه خدای تعالی در کانها احداث و پایدار کرده. ج، رکزان و ارکزه. (از اقرب الموارد). ج، رکائز. (منتهی الارب) ، مال پنهان کردۀ اهل جاهلیت در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، رکائز. (منتهی الارب). دفین جاهلیت. (مفاتیح العلوم). دفین اهل جاهلیت. ج، رکزان و ارکزه. (از اقرب الموارد) ، پاره های سیم و زردر کان. ج، رکائز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازآنندراج). پاره های سیم و زر در معدن واحد آن رکزهاست و در حدیث است: ’و فی الرکاز الخمس’. (از اقرب الموارد). گنج و خزانه که در زمین باشد. (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء). گنج. مالی که از زیر زمین یابند. (دهار) (از تعریفات جرجانی). در لغت این کلمه از رکز است و اینکه در شرع گویند: مال مرکوز تحت ارض، اعم از آن است که آن مال بر حسب مشیت الهی در زیر زمین مدفون شده باشد یا با دست بشر دفینۀ تحت الارض باشد،یعنی معدن طبیعی یا گنجینۀ مدفون، چنانکه در درّالمختار ذکر کرده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). گنج. کنز. خزانه. دفینه. (یادداشت مؤلف). شرعاً مال مدفون در زیر زمین اعم از اینکه خالق یا مخلوق آن را نهاده باشد. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی)
مالی که حق سبحانه در کانها پیدا کرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنچه خدای تعالی در کانها احداث و پایدار کرده. ج، رِکزان و اَرکِزَه. (از اقرب الموارد). ج، رکائز. (منتهی الارب) ، مال پنهان کردۀ اهل جاهلیت در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، رکائز. (منتهی الارب). دفین جاهلیت. (مفاتیح العلوم). دفین اهل جاهلیت. ج، رکزان و ارکزه. (از اقرب الموارد) ، پاره های سیم و زردر کان. ج، رَکائِز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازآنندراج). پاره های سیم و زر در معدن واحد آن رِکزَهاست و در حدیث است: ’و فی الرکاز الخمس’. (از اقرب الموارد). گنج و خزانه که در زمین باشد. (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء). گنج. مالی که از زیر زمین یابند. (دهار) (از تعریفات جرجانی). در لغت این کلمه از رکز است و اینکه در شرع گویند: مال مرکوز تحت ارض، اعم از آن است که آن مال بر حسب مشیت الهی در زیر زمین مدفون شده باشد یا با دست بشر دفینۀ تحت الارض باشد،یعنی معدن طبیعی یا گنجینۀ مدفون، چنانکه در درّالمختار ذکر کرده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). گنج. کنز. خزانه. دفینه. (یادداشت مؤلف). شرعاً مال مدفون در زیر زمین اعم از اینکه خالق یا مخلوق آن را نهاده باشد. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی)
آنکه او را از سخن گفتن به زنان انزال آیدش بی آنکه مخالطت کند، آنکه نزد جماع حدث کند و پیش از ادخال انزال نماید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، آنکه بر شراب بدخویی و جنگجویی کند. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که چون مست شود بدخویی و جنگجویی نماید و عربده کشد. (ناظم الاطباء)
آنکه او را از سخن گفتن به زنان انزال آیدش بی آنکه مخالطت کند، آنکه نزد جماع حدث کند و پیش از ادخال انزال نماید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، آنکه بر شراب بدخویی و جنگجویی کند. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که چون مست شود بدخویی و جنگجویی نماید و عربده کشد. (ناظم الاطباء)
عصای دارای نیزه. (ناظم الاطباء). عصا که در انتهای آن سرنیزه باشد و شخص بر آن تکیه کند. عنزه. عکازه. و رجوع به عکازه و عنزه شود، عصای اسقف نزد مسیحیان. (از اقرب الموارد). و رجوع به عکازه شود
عصای دارای نیزه. (ناظم الاطباء). عصا که در انتهای آن سرنیزه باشد و شخص بر آن تکیه کند. عنزه. عکازه. و رجوع به عکازه و عنزه شود، عصای اسقف نزد مسیحیان. (از اقرب الموارد). و رجوع به عکازه شود
تریشه که کنار دسته برای استوار کردن در سوراخ چرخ یا تبر نهند، داغ زیر گوش شتر چوب پاره ای که بوسیله آن سوراخ تبر وچرخ چاه را تنگ کنند، داغی که بر زیر گوش اشتر نهند
تریشه که کنار دسته برای استوار کردن در سوراخ چرخ یا تبر نهند، داغ زیر گوش شتر چوب پاره ای که بوسیله آن سوراخ تبر وچرخ چاه را تنگ کنند، داغی که بر زیر گوش اشتر نهند