جدول جو
جدول جو

معنی لوی - جستجوی لغت در جدول جو

لوی
(لِ وا)
پایان ریگ توده. (منتهی الارب). ریگ برهم پیچیده. ج، الویه. (مهذب الاسماء) ، جای باریک و کج شده از آن. ج، الواء، الویه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لوی
(لِ وا)
نام رودباری از وادی های بنی سلیم و یوم اللوی وقعتی بدانجا بوده است. (از عجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
لوی
(لِ وا)
یوم اللوی، زعموا انه یوم واردات لبنی ثعلبه علی بنی یربوح. قال جریر:
کسونا ذباب السیف هامه عارض
غداه اللوی و النجیل (؟) تدمی کلومها.
(مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
لوی
(لِ وَ لْ اَ)
نام کرسی بخش کرس از ولایت سارتن به فرانسه. دارای 3247 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
لوی
(لِ)
ممالۀ لوا. درفش. علم. و رجوع به لواء و لوا شود:
سخن سپارد بیهوش را به بند بلا
سخن سپارد هشیار را به عهد و لوی.
ناصرخسرو.
رتبت او نهاده منبر و تخت
رفعت او سپرده عهد و لوی.
ابوالفرج رونی
لغت نامه دهخدا
لوی
(لِ)
مریس. ریاضی دان و مهندس فرانسوی، مولد ری بوویه (1838-1910 میلادی)
امیل. مصور تاریخ فرانسه، مولد پاریس (1826-1890 میلادی)
لغت نامه دهخدا
لوی
(لُ وا)
ناچیزها، باطلها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لوی
((لَ وا))
پیچش شکم و درد آن
تصویری از لوی
تصویر لوی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلوی
تصویر سلوی
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، ورتیج، وشم، سمان، کراک، سمانه، کرک، بدبده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
از نسل یا اولاد علی بن ابی طالب (ع)، سیّد، شیعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
مربوط به عالم بالا، بالایی، آسمانی مثلاً کواکب علوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلوی
تصویر بلوی
آزمایش، سختی، مصیبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوی
تصویر حلوی
شیرینی دوست افروشه خور منسوب به حلواء خورنده حلوا شیرینی دوست
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوی
تصویر علوی
بالا، بالاتر، سماوی، بلندی منسوب به حضرت علی (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوی
تصویر علوی
((عَ لَ))
منسوب به امام علی (ع)، کسانی که از اولاد امام علی (ع) باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علوی
تصویر علوی
((عُ یا عِ لْ یّ))
بالایی، از عالم بالا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلوی
تصویر سلوی
((سَ وا))
مایه تسلی، عسل، بلدرچین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلوی
تصویر بلوی
((بَ وا))
آزمایش، آزمون، سختی، گرفتاری، شورش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
Front
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
frontal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
קדמי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
सामने
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
depan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
ด้านหน้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
voor
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
frontale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
frontal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
frontal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
前面的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
przedni
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
передній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
vorderer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
передний
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
前の
دیکشنری فارسی به ژاپنی