نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، اَنتَر، بوزِنِه، بوزَنینِه، پوزینِه، پَهنانِه، مَهنانِه، کَبی، کَپی، گُپی، قِرد
لوزینج. جوزقند یا جوزآگند امروزی و یا چیزی شبیه بدان بوده است. جوزینق. (دهار). قطائف. (منتهی الارب). شکر بادام. قسمی شیرینی. حلوا که با کوفتۀ مغز بادام و عسل یا شکر کنند. هر چیز را گویند از خورشها که در آن مغز بادام کرده باشند و از مغز بادام پخته و ساخته باشند چه لوز به عربی بادام را گویند. حلوائی است، چون قطائف که روغن بادام یا کوبیدۀ بادام در آن کنند. لوز. حلوائی که در آن مغز بادام انداخته باشند. (غیاث). حلوا که از آرد بادام و شکر کنند و هو نحو القطائف الا انه اخف منه کثیرا. (بحر الجواهر) : گاو را گرچه گیا نیست چو لوزینۀ تر بگوارد به همه حال ز لوزینه گیاش. ناصرخسرو. هرچه از حس و خیال بیرون است ابلهان را در آن نصیب نیست، چنانکه گاو را در لوزینه و مرغ بریان. (کیمیای سعادت غزالی). سر آن داری امروز که بر ما دو حکیم کار لوزینه کنی ساخته ازبی سازی. سوزنی. اندر این موسم انباز کرم لوزینه ست از سخای تو شود ساخته این انبازی کار لوزینۀ ما را به کرم ساخته کن که نخستین سخن از تنگ شکر آغازی. سوزنی. در پیش خری کس چه نهد خود تن نازک لوزینه چرا عرضه دهد کس به بقر بر؟ سوزنی. اینهمه سکبای خشم خوردم کآخر بینم لوزینۀ رضای صفاهان. خاقانی. کآن خوشترین نواله که از دست او خوری لوزینه ای است خردۀ الماس در میان. خاقانی. ز لوزینۀ خشک و حلوای تر به تنگ آمده تنگهای شکر. نظامی. به یوسف صورتی گرگی همی زاد به لوزینه درون الماس میداد. نظامی. هرکه آرد حرمت آن حرمت برد هرکه آرد قند لوزینه خورد. مولوی. کودکان را حرص لوزینه و شکر از نصیحتهاکند دو گوش کر. مولوی. لوزینه که سازوار جان است در معده چو پر خوری زیان است. امیرخسرو. صحن گلزار خیال من که صد بستان در اوست لاله اش لوزینه و پالوده آمد خوش نظر. بسحاق اطعمه. ز روی ماشبا دارد برنج زرد سرسبزی ز مغز پسته می یابد دل لوزینه فیروزی. احمد اطعمه شیرازی. - سیر در لوزینه خورانیدن، فریفتن. - سیر در لوزینه خوردن. رجوع به امثال و حکم ذیل سیر در لوزینه داشتن شود: اندر ایام تو در خوان غرور روزگار ناکسان کس شده خوردند در لوزینه سیر. سوزنی. حکم ازل چو مایدۀ دشمن ترا لوزینه ساخته ست به سیر اندر آسمان. سوزنی. ناصح دین گشته آن کافر وزیر کرده او از مکر درلوزینه سیر. مولوی. - سیر در لوزینه داشتن: هست مهر زمانه با کینه سیر دارد میان لوزینه. سنائی. از دست خود زمانه مراو را بمکر و فن لوزینه داد لیک درون سوش سیر بود. سنائی. - امثال: قدر لوزینه خر کجا داند. (جامعالتمثیل). گاو لوزینه چه داند، نظیر: خرچه داند قیمت نقل و نبات. لوزینه به گاو دادن، دفع شی ٔ در غیرموضع آن. لوزینه به گاو دادن از کون خری است. (جامعالتمثیل)
لوزینج. جوزقند یا جوزآگند امروزی و یا چیزی شبیه بدان بوده است. جوزینق. (دهار). قطائف. (منتهی الارب). شکر بادام. قسمی شیرینی. حلوا که با کوفتۀ مغز بادام و عسل یا شکر کنند. هر چیز را گویند از خورشها که در آن مغز بادام کرده باشند و از مغز بادام پخته و ساخته باشند چه لوز به عربی بادام را گویند. حلوائی است، چون قطائف که روغن بادام یا کوبیدۀ بادام در آن کنند. لوز. حلوائی که در آن مغز بادام انداخته باشند. (غیاث). حلوا که از آرد بادام و شکر کنند و هو نحو القطائف الا انه اخف منه کثیرا. (بحر الجواهر) : گاو را گرچه گیا نیست چو لوزینۀ تر بگوارد به همه حال ز لوزینه گیاش. ناصرخسرو. هرچه از حس و خیال بیرون است ابلهان را در آن نصیب نیست، چنانکه گاو را در لوزینه و مرغ بریان. (کیمیای سعادت غزالی). سر آن داری امروز که بر ما دو حکیم کار لوزینه کنی ساخته ازبی سازی. سوزنی. اندر این موسم انباز کرم لوزینه ست از سخای تو شود ساخته این انبازی کار لوزینۀ ما را به کرم ساخته کن که نخستین سخن از تنگ شکر آغازی. سوزنی. در پیش خری کس چه نهد خود تن نازک لوزینه چرا عرضه دهد کس به بقر بر؟ سوزنی. اینهمه سکبای خشم خوردم کآخر بینم لوزینۀ رضای صفاهان. خاقانی. کآن خوشترین نواله که از دست او خوری لوزینه ای است خردۀ الماس در میان. خاقانی. ز لوزینۀ خشک و حلوای تر به تنگ آمده تنگهای شکر. نظامی. به یوسف صورتی گرگی همی زاد به لوزینه درون الماس میداد. نظامی. هرکه آرد حرمت آن حرمت برد هرکه آرد قند لوزینه خورد. مولوی. کودکان را حرص لوزینه و شکر از نصیحتهاکند دو گوش کر. مولوی. لوزینه که سازوار جان است در معده چو پر خوری زیان است. امیرخسرو. صحن گلزار خیال من که صد بستان در اوست لاله اش لوزینه و پالوده آمد خوش نظر. بسحاق اطعمه. ز روی ماشبا دارد برنج زرد سرسبزی ز مغز پسته می یابد دل لوزینه فیروزی. احمد اطعمه شیرازی. - سیر در لوزینه خورانیدن، فریفتن. - سیر در لوزینه خوردن. رجوع به امثال و حکم ذیل سیر در لوزینه داشتن شود: اندر ایام تو در خوان غرور روزگار ناکسان کس شده خوردند در لوزینه سیر. سوزنی. حکم ازل چو مایدۀ دشمن ترا لوزینه ساخته ست به سیر اندر آسمان. سوزنی. ناصح دین گشته آن کافر وزیر کرده او از مکر درلوزینه سیر. مولوی. - سیر در لوزینه داشتن: هست مهر زمانه با کینه سیر دارد میان لوزینه. سنائی. از دست خود زمانه مراو را بمکر و فن لوزینه داد لیک درون سوش سیر بود. سنائی. - امثال: قدر لوزینه خر کجا داند. (جامعالتمثیل). گاو لوزینه چه داند، نظیر: خرچه داند قیمت نقل و نبات. لوزینه به گاو دادن، دفع شی ٔ در غیرموضع آن. لوزینه به گاو دادن از کون ِ خری است. (جامعالتمثیل)
آلگی از دسته آلگهای قهوه یی که سر دسته تیره لامینرها میباشد. این آلگ در دریاها به تخته سنگها می چسبد و برخی گونه هایش دارای رشته هایی برگی شکل و مسطح بشکل نوار بطول چند متر و عرض 10 تا 15 سانتیمتر است. این رشته ها ممکنست ساده و یا منشعب باشند. این آلگ بعنوان علوفه چهارپایان از دریاها جمع آوری میشود و مورد استفاده قرار میگیرد و همچنین الیاف آنرا در جراحی در معالجه فیستولها بکار میبرند
آلگی از دسته آلگهای قهوه یی که سر دسته تیره لامینرها میباشد. این آلگ در دریاها به تخته سنگها می چسبد و برخی گونه هایش دارای رشته هایی برگی شکل و مسطح بشکل نوار بطول چند متر و عرض 10 تا 15 سانتیمتر است. این رشته ها ممکنست ساده و یا منشعب باشند. این آلگ بعنوان علوفه چهارپایان از دریاها جمع آوری میشود و مورد استفاده قرار میگیرد و همچنین الیاف آنرا در جراحی در معالجه فیستولها بکار میبرند
حلوایی است که از شکر (یا عسل) ومغز بادام نرم کوبیده ومخلوط به گلاب می سازند. این خمیر را در میان ورقه های بسیار نازکی از نان مانند لواش (و حتی از آن نیز نازکتر) می پیچند وبقطعه های کوچک می برند و در ظرفی بصف در کنار هم مرتب می کنند وشربتی از شهد و شیره تازه آمیخته به گلاب می جوشانند و برآن می ریزند. آخر الامر مقداری مغز پسته خر کرده و کوبیده بر روی آن می پراکنند
حلوایی است که از شکر (یا عسل) ومغز بادام نرم کوبیده ومخلوط به گلاب می سازند. این خمیر را در میان ورقه های بسیار نازکی از نان مانند لواش (و حتی از آن نیز نازکتر) می پیچند وبقطعه های کوچک می برند و در ظرفی بصف در کنار هم مرتب می کنند وشربتی از شهد و شیره تازه آمیخته به گلاب می جوشانند و برآن می ریزند. آخر الامر مقداری مغز پسته خر کرده و کوبیده بر روی آن می پراکنند
فرانسوی سیمک زنگ یکی از ترکیبات آلومینیوم که در طبیعت بصورت بلورین موجود است. و معمولا آنرا از تصفیه بکسیت بدست میاورند. آلومین حاصل گردیست سفید و زیر انگشتان نرم و در 2040 درجه حرارت ذوب میشود
فرانسوی سیمک زنگ یکی از ترکیبات آلومینیوم که در طبیعت بصورت بلورین موجود است. و معمولا آنرا از تصفیه بکسیت بدست میاورند. آلومین حاصل گردیست سفید و زیر انگشتان نرم و در 2040 درجه حرارت ذوب میشود
اگر بیند که لوزینه در خواب به دهان نهاد، دلیل که سخنی خوش شنود. اگر بیند لوزینه بسیار داشت، دلیل است مال فراوان یابد. اگر دید لوزینه به کسی داد، دلیل است راحتی به وی رساند. محمد بن سیرین
اگر بیند که لوزینه در خواب به دهان نهاد، دلیل که سخنی خوش شنود. اگر بیند لوزینه بسیار داشت، دلیل است مالِ فراوان یابد. اگر دید لوزینه به کسی داد، دلیل است راحتی به وی رساند. محمد بن سیرین