جدول جو
جدول جو

معنی لومینه - جستجوی لغت در جدول جو

لومینه
(نِ)
اواریست. نقاش فرانسوی، مولد نانت (1821-1896 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرمینه
تصویر آرمینه
(دخترانه)
ارمنی، دختر ارمنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیمینه
تصویر سیمینه
(دخترانه)
سیمین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تهمینه
تصویر تهمینه
(دخترانه)
نیرومند، دلیر، نام دختر شاه سمنگان همسر رستم پهلوان شاهنامه و مادر سهراب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامینه
تصویر رامینه
(دخترانه)
رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رومینا
تصویر رومینا
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شرمینه
تصویر شرمینه
(دخترانه)
شرمین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوزینه
تصویر بوزینه
نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوزینه
تصویر جوزینه
حلوایی که با مغز گردو یا بادام درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوزینه
تصویر دوزینه
دوزنه، سوزن، نیش حشرات گزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلبومینه
تصویر آلبومینه
دارای آلبومین و سفیدۀ تخم مرغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشینه
تصویر دوشینه
دوشین، شب گذشته، دیشب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوزینه
تصویر لوزینه
نوعی شیرینی که با مغز بادام و پسته، گلاب و شکر درست می کنند، باقلوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزینه
تصویر روزینه
روزی، رزق و خوراک هرروزه، غذای روزانه، توشه، نصیب، قسمت
فرهنگ فارسی عمید
(لَ / لُو نَ / نِ)
لوزینج. جوزقند یا جوزآگند امروزی و یا چیزی شبیه بدان بوده است. جوزینق. (دهار). قطائف. (منتهی الارب). شکر بادام. قسمی شیرینی. حلوا که با کوفتۀ مغز بادام و عسل یا شکر کنند. هر چیز را گویند از خورشها که در آن مغز بادام کرده باشند و از مغز بادام پخته و ساخته باشند چه لوز به عربی بادام را گویند. حلوائی است، چون قطائف که روغن بادام یا کوبیدۀ بادام در آن کنند. لوز. حلوائی که در آن مغز بادام انداخته باشند. (غیاث). حلوا که از آرد بادام و شکر کنند و هو نحو القطائف الا انه اخف منه کثیرا. (بحر الجواهر) :
گاو را گرچه گیا نیست چو لوزینۀ تر
بگوارد به همه حال ز لوزینه گیاش.
ناصرخسرو.
هرچه از حس و خیال بیرون است ابلهان را در آن نصیب نیست، چنانکه گاو را در لوزینه و مرغ بریان. (کیمیای سعادت غزالی).
سر آن داری امروز که بر ما دو حکیم
کار لوزینه کنی ساخته ازبی سازی.
سوزنی.
اندر این موسم انباز کرم لوزینه ست
از سخای تو شود ساخته این انبازی
کار لوزینۀ ما را به کرم ساخته کن
که نخستین سخن از تنگ شکر آغازی.
سوزنی.
در پیش خری کس چه نهد خود تن نازک
لوزینه چرا عرضه دهد کس به بقر بر؟
سوزنی.
اینهمه سکبای خشم خوردم کآخر
بینم لوزینۀ رضای صفاهان.
خاقانی.
کآن خوشترین نواله که از دست او خوری
لوزینه ای است خردۀ الماس در میان.
خاقانی.
ز لوزینۀ خشک و حلوای تر
به تنگ آمده تنگهای شکر.
نظامی.
به یوسف صورتی گرگی همی زاد
به لوزینه درون الماس میداد.
نظامی.
هرکه آرد حرمت آن حرمت برد
هرکه آرد قند لوزینه خورد.
مولوی.
کودکان را حرص لوزینه و شکر
از نصیحتهاکند دو گوش کر.
مولوی.
لوزینه که سازوار جان است
در معده چو پر خوری زیان است.
امیرخسرو.
صحن گلزار خیال من که صد بستان در اوست
لاله اش لوزینه و پالوده آمد خوش نظر.
بسحاق اطعمه.
ز روی ماشبا دارد برنج زرد سرسبزی
ز مغز پسته می یابد دل لوزینه فیروزی.
احمد اطعمه شیرازی.
- سیر در لوزینه خورانیدن، فریفتن.
- سیر در لوزینه خوردن. رجوع به امثال و حکم ذیل سیر در لوزینه داشتن شود:
اندر ایام تو در خوان غرور روزگار
ناکسان کس شده خوردند در لوزینه سیر.
سوزنی.
حکم ازل چو مایدۀ دشمن ترا
لوزینه ساخته ست به سیر اندر آسمان.
سوزنی.
ناصح دین گشته آن کافر وزیر
کرده او از مکر درلوزینه سیر.
مولوی.
- سیر در لوزینه داشتن:
هست مهر زمانه با کینه
سیر دارد میان لوزینه.
سنائی.
از دست خود زمانه مراو را بمکر و فن
لوزینه داد لیک درون سوش سیر بود.
سنائی.
- امثال:
قدر لوزینه خر کجا داند. (جامعالتمثیل).
گاو لوزینه چه داند، نظیر: خرچه داند قیمت نقل و نبات.
لوزینه به گاو دادن، دفع شی ٔ در غیرموضع آن.
لوزینه به گاو دادن از کون خری است. (جامعالتمثیل)
لغت نامه دهخدا
آلگی از دسته آلگهای قهوه یی که سر دسته تیره لامینرها میباشد. این آلگ در دریاها به تخته سنگها می چسبد و برخی گونه هایش دارای رشته هایی برگی شکل و مسطح بشکل نوار بطول چند متر و عرض 10 تا 15 سانتیمتر است. این رشته ها ممکنست ساده و یا منشعب باشند. این آلگ بعنوان علوفه چهارپایان از دریاها جمع آوری میشود و مورد استفاده قرار میگیرد و همچنین الیاف آنرا در جراحی در معالجه فیستولها بکار میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلبومینه
تصویر آلبومینه
فرانسوی سپیده ای فرانسوی سپیدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلومیه
تصویر غلومیه
کودکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوزینه
تصویر بوزینه
مراد میمون است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشینه
تصویر دوشینه
منسوب به دوش (شب گذشته) دیشبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزینه
تصویر روزینه
خوراک روزانه: رزق روزیانه روزرینه، توشه، نسیب قسمت حظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویینه
تصویر رویینه
هرچیز که از روی ساخته شده باشد، محکم استوار
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گیاهان تیره پروانه واران و یکی از گونه های شبدر است عوینه شبدرک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به سیم نقره یی ساخته از سیم. یا سیمین صولجان. هلال ماه نو. یا سیمین قواره. ماه قمر، سفید روشن، خوب ظریف
فرهنگ لغت هوشیار
بایستیک زبانزد فرزانی مونث لزومی. یا قضیه لزومیه . قضیه ایست که میان مقدم و تالی و شرط و مشروط آن لزوم و التزام عقلی باشد مقابل قضیه اتفاقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوزینج
تصویر لوزینج
لوزینه. یا حشو لوزینه. حشو ملیح
فرهنگ لغت هوشیار
حلوایی است که از شکر (یا عسل) ومغز بادام نرم کوبیده ومخلوط به گلاب می سازند. این خمیر را در میان ورقه های بسیار نازکی از نان مانند لواش (و حتی از آن نیز نازکتر) می پیچند وبقطعه های کوچک می برند و در ظرفی بصف در کنار هم مرتب می کنند وشربتی از شهد و شیره تازه آمیخته به گلاب می جوشانند و برآن می ریزند. آخر الامر مقداری مغز پسته خر کرده و کوبیده بر روی آن می پراکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامینه
تصویر لامینه
فرانسوی خس دریا روف
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی سیمک زنگ یکی از ترکیبات آلومینیوم که در طبیعت بصورت بلورین موجود است. و معمولا آنرا از تصفیه بکسیت بدست میاورند. آلومین حاصل گردیست سفید و زیر انگشتان نرم و در 2040 درجه حرارت ذوب میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلومین
تصویر آلومین
یکی از ترکیبات آلومینیوم که در طبیعت به صورت بلورین موجود است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوزینه
تصویر لوزینه
((لُ یا لَ نِ))
یک قسم شیرینی است که از شکر و گلاب و بادام و پسته ساخته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شومینه
تصویر شومینه
((شُ نِ))
نوعی بخاری که در داخل دیوار نصب می شود، هیمه سوز (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلومین
تصویر آلومین
سیم کزنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آلبومینه
تصویر آلبومینه
سپیدهای، سپیده دار
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر بیند که لوزینه در خواب به دهان نهاد، دلیل که سخنی خوش شنود. اگر بیند لوزینه بسیار داشت، دلیل است مال فراوان یابد. اگر دید لوزینه به کسی داد، دلیل است راحتی به وی رساند. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب