دیگ پزی. طباخی. آشپزی. طباخت. باورچی گری. آشپزی. خوراک پزی. خوردی پزی. (یادداشت بخط مؤلف) : یکی گفت ما را بخوالیگری بباید بر شاه رفت آوری. فردوسی. برفتند و خوالیگری ساختند خورشها باندازه پرداختند. فردوسی. بدو گفت امروز از ایدر مرو که خوالیگری یافتستیم نو. فردوسی. به خوالیگریشان همی داشتند. اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 267). میکند خورشید و مه را کاسه پر تا می رود در فضای مطبخ جودت ره خوالیگری. واله هروی (از آنندراج)
دیگ پزی. طباخی. آشپزی. طِباخَت. باورچی گری. آشپزی. خوراک پزی. خوردی پزی. (یادداشت بخط مؤلف) : یکی گفت ما را بخوالیگری بباید بر شاه رفت آوری. فردوسی. برفتند و خوالیگری ساختند خورشها باندازه پرداختند. فردوسی. بدو گفت امروز از ایدر مرو که خوالیگری یافتستیم نو. فردوسی. به خوالیگریشان همی داشتند. اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 267). میکند خورشید و مه را کاسه پر تا می رود در فضای مطبخ جودت ره خوالیگری. واله هروی (از آنندراج)
ضبط دیگر ’خوالیگری’ بمعنی ’آشپزی’ است: یکی گفت ما رابه نیک اختری بباید بر شه بخالیگری. فردوسی. ببازار خالیگری ساختن شتالنگ با کعبتین باختن. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به خوالیگری شود
ضبط دیگر ’خوالیگری’ بمعنی ’آشپزی’ است: یکی گفت ما رابه نیک اختری بباید بر شه بخالیگری. فردوسی. ببازار خالیگری ساختن شتالنگ با کعبتین باختن. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به خوالیگری شود
غرشمالی. ارقگی. (فرهنگ فارسی معین). سروصدا کردن. داد و بیداد راه انداختن. پررویی کردن و فحش دادن و فضاحت کردن زنان در موقع نزاع. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). - کولیگری راه انداختن، در تداول عامه، داد و فریاد بیهود کردن. غرشمالی کردن. (فرهنگ فارسی معین). - کولیگری کردن، داد و فریاد کردن زن یا دختر. داد و فریاد کردن زن برای پیش بردن مقصودی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کولی بازی درآوردن. ، فسق وفجور. (آنندراج از سفرنامۀ شاه ایران)
غرشمالی. ارقگی. (فرهنگ فارسی معین). سروصدا کردن. داد و بیداد راه انداختن. پررویی کردن و فحش دادن و فضاحت کردن زنان در موقع نزاع. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). - کولیگری راه انداختن، در تداول عامه، داد و فریاد بیهود کردن. غرشمالی کردن. (فرهنگ فارسی معین). - کولیگری کردن، داد و فریاد کردن زن یا دختر. داد و فریاد کردن زن برای پیش بردن مقصودی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کولی بازی درآوردن. ، فسق وفجور. (آنندراج از سفرنامۀ شاه ایران)
غرشمالی ارقگی: هان پدر سوخته بیحیا با کولیگری و نانجیب بازی هنوز هیچ نشده میخواهی بسیم آخر بزنی ک یا کولیگری راه انداختن، داد و فریاد بیهوده کردن غرشمالی کردن
غرشمالی ارقگی: هان پدر سوخته بیحیا با کولیگری و نانجیب بازی هنوز هیچ نشده میخواهی بسیم آخر بزنی ک یا کولیگری راه انداختن، داد و فریاد بیهوده کردن غرشمالی کردن