جدول جو
جدول جو

معنی لوران - جستجوی لغت در جدول جو

لوران
دهی جزء دهستان سیاه رود بخش افجۀ شهرستان تهران واقع در سی هزارگزی جنوب خاوری گلندوک و 500گزی راه شوسۀ دماوند به تهران، دامنه و سردسیر، دارای 127 تن سکنه، آب آن از سیاه رود، محصول آنجا غلات، لوبیا، باغات و میوه جات، شغل اهالی زراعت، این ده کنار راه ماشین رو واقع است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
موضعی به آمل مازندران، (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 113)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوران
تصویر نوران
(دخترانه)
نور (عربی) + ان (فارسی) ،مرکب از نور (روشنایی) + ان (پسوند اتصاف)، نام روستایی در نزدیکی اردبیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زوران
تصویر زوران
(پسرانه)
نام نوعی کشتی باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هوران
تصویر هوران
(دخترانه و پسرانه)
آفتاب (نگارش کردی: هران)، مرغزار کوچک در کوهستان (نگارش کردی: ههوران)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اوران
تصویر اوران
(دخترانه)
در گویش سیستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوران
تصویر پوران
(دخترانه)
موفق، جانشین، یادگار، پوران دخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توران
تصویر توران
(دخترانه)
نام دختر خسروپرویز، سرزمین تور، نام سرزمینی منسوب به تور پسر فریدون پادشاه پیشدادی که بر آن سوی رود جیحون یعنی ماوراءالنهر واقع بوده و از طرف مشرق تا دریاچه آرال امتداد داشته است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دوران
تصویر دوران
گردیدن گرد چیزی، گردش کردن چیزی پیرامون چیز دیگر، گردش دایره مانند، گردش گرد چیزی
دوران دم: در علم زیست شناسی گردش خون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوران
تصویر فوران
بیرون آمدن آب یا مایعی از جایی با فشار، جوشش، جهیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوکان
تصویر لوکان
آنکه بر روی چهار دست و پا راه برود، ستوری که بد راه برود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثوران
تصویر ثوران
برانگیخته شدن، هیجان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوران
تصویر بوران
سرمای سخت و باد شدید که با برف یا باران همراه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لورانک
تصویر لورانک
ظرف روغن، دبه
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان بنت است که در بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار واقع است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هَُ سِ)
دهی است از بخش رزاب شهرستان سنندج که 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، لبنیات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
نام شهری و ولایتی است به ترکستان. (انجمن آرا) (آنندراج). کلوران و قراقرم سرزمینهایی بود که چنگیز و اولاد او در آنجا فرمانروایی داشتند. (از تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 58 و 61). و رجوع به حبیب السیر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دبۀ روغن را گویند و بعضی گویند ظرفی باشد برنجی که روغن و غیره در آن کنند. جای روغن. آوند و ظرف روغن. لوراور. (برهان). لولانک. لوراک. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لوزان
تصویر لوزان
کناره کناره چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوکان
تصویر لوکان
آنکه بزانو و دست راه رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوران
تصویر کوران
جاری، رایج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوران
تصویر فوران
جوشیدن دیگ و چشمه و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لوری طایفه کولی: این زند بر چنگهای سندیان پالیزبان وان زند بر نایهای لوریان آزادوار. (منوچهری. د. چا. 28: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوران
تصویر دوران
چرخ خوردن، گردش، دور زدن، گشتن، گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوران
تصویر شوران
گل کاجیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوران
تصویر خوران
خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
ترخون ترخان از گیاهان پوست پیل فارسیان} حور {را به گونه تک به کار برند و به شیوه پارسی رمن گردانند زنان بهشتی فرشتگان زمینی پریرویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوران
تصویر ثوران
برانگیخته شدن، برخاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لورانک
تصویر لورانک
دبه، ظرف روغن ظرفی فلزی که در آن روغن و غیره کنند دبه روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوران
تصویر بوران
سرمای سخت و باد شدید که با برف و باران همراه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوران
تصویر آوران
در حال آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لورانک
تصویر لورانک
((نَ))
دبه روغن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوران
تصویر بوران
باران یا برفی که با باد باشد، باد شدیدی که برف های کوه را از جایی به جایی منتقل کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثوران
تصویر ثوران
((ثَ وَ))
هیجان، به هیجان آمدن، برخاستن گرد و غبار، برپا شدن فتنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوران
تصویر دوران
((دَ وَ))
گردش، چرخش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوران
تصویر بوران
برف باد
فرهنگ واژه فارسی سره