جدول جو
جدول جو

معنی لوذه - جستجوی لغت در جدول جو

لوذه
(لَ ذَ)
رجوع به لوزه شود
لغت نامه دهخدا
لوذه
هر چیز شیرین و چرب (خواه لقمه و خواه سخنان خوب و دلکش)، فروتنی چاپلوسی تملق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لوکه
تصویر لوکه
آرد گندم یا جو، آرد بریان کرده، پنبه ای که پنبه دانه را از آن جدا کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوده
تصویر لوده
شوخ، خوش طبع
کواره، سبد بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوله
تصویر لوله
استوانۀ دراز فلزی توخالی که از فلز، پلاستیک یا مواد دیگر تهیه می شود و برای عبور گاز، آب و امثال آن به کار می رود، هر چیز دراز و استوانه شکل که میان آن خالی باشد مثلاً لولۀ قلیان
فرهنگ فارسی عمید
(مِلْ وَ ذَ)
پناه جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) پناه جای و حصن و قلعه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لوسه
تصویر لوسه
تملق چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوذه
تصویر هوذه
سنگخواره ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوثه
تصویر لوثه
سستی، درنگی، گولی، فرو هشتگی، لمتری پر گوشتی، زبانگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوچه
تصویر لوچه
لب سطبر بعلت خشم یا اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
خوش طبع، آنکه سخنان خنده آور گوید برای لذت خویش و دیگران بخلاف مسخره که برای دیگران گوید تا چیزی بدو دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوذع
تصویر لوذع
مرد چست تیز خاطر زیرک فصیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوزه
تصویر لوزه
هر یک از دو برآمدگی بادام شکل درون گلو
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی که سیلاب آنرا کنده باشد: برآن کناره او لوره و بزیر گلی که تابه پالان پیل اندرو شدی ستوار. (فرخی. د. 62)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوشه
تصویر لوشه
لب (حیوان و انسان) لوچه
فرهنگ لغت هوشیار
لوعت در فارسی سوزش، ناآرامی بی شکیبی، سوز و گداز سوز شیفتگی، سیاهی سر پستان، بیمار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوقه
تصویر لوقه
پاس تسو 24، 1 شبانروز (ساعت) کره
فرهنگ لغت هوشیار
مجرای استوانه ای شکل، آنچه که مدور و دراز و میان خالی باشد و گاه میان پر، هر چیز میان کاواک دراز که گذرانیدن مایعی را بکار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لومه
تصویر لومه
نکوهنده نکوهیده، چشم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
هر ته از پارچه ولباس لای تاه تو. یا یک لویه. یک تا یک لا: جامه جنگ تو یک لویه همی گفت که خصم نطفه را در رحم از جمله ایتام گرفت. (انوری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاذه
تصویر لاذه
پارسی تازی گشته لاد دیبای سرخرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوذه
تصویر عوذه
چشم پنام افسون نیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوصه
تصویر لوصه
دردپشت
فرهنگ لغت هوشیار
((لُ زِ))
هر یک از دو جسم بادامی شکل کوچک که از بافت لنفی تشکیل شده و در دو طرف حلق قرار دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوحه
تصویر لوحه
((لَ حِ))
صفحه تصویر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوده
تصویر لوده
خوش طبع، بذله گوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوده
تصویر لوده
((لَ دِ))
سبد، کواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوره
تصویر لوره
((رِ))
زمینی که سیلاب آن را کنده و گود کرده باشد، لورکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوله
تصویر لوله
((لِ))
هرچیز میان تهی دراز و استوانه ای شکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوشه
تصویر لوشه
((لَ یا لُ ش))
لویشه. لبیشه، لب (حیوان و انسان)، لوچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوکه
تصویر لوکه
((کِ یا کَ))
آرد (مطقاً)، آردی که از گندم و نخود بریان شده به دست آید، آرد پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوکه
تصویر لوکه
پنبه که پنبه دانه را از آن جدا کرده باشند و هنوز حلاجی نشده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوکه
تصویر لوکه
((اصت.))
آواز و ناله گربه و سگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لویه
تصویر لویه
((یَ یا یِ))
هر تا از پارچه و لباس، لای، تاه، تو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوچه
تصویر لوچه
((لُ چِ))
لب، لب کوچک
فرهنگ فارسی معین