جدول جو
جدول جو

معنی لوشه

لوشه((لَ یا لُ ش))
لویشه. لبیشه، لب (حیوان و انسان)، لوچه
تصویری از لوشه
تصویر لوشه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با لوشه

لوشه

لوشه
لُنج. جحفله. لویشه. لبیشه. لب حیوان و به طور مزاح لب انسان. لُنج. لَفج. لب ستبر. لَفچ
لغت نامه دهخدا

لوشه

لوشه
لوجه. نام شهری ازشهرهای اندلس. شهری از اعمال غرناطه به اسپانیا. غرب بیره و پیش از قرطبه و میان آن دو بیست فرسنگ فاصله باشد. و میان آن و غرناطه ده فرسنگ و آن شهری پاکیزه است بر ساحل نهر سنجل، نهر غرناطه. (از معجم البلدان). الاسپانیول یقولون لوجه و یسمونها به سان فرنسیسکو موقعها جمیل فی سفح جبل علی الضفه الجنوبیه من نهر شنیل و کانت اعمر مما هی الاَّن فی ایام العرب و کان یقال ان لوشه و الحمه هما مفتاحا غرناطه و قد استولی فردیناند و ایزابله علی لوشه بمساعده جیش من الانگلیز و ذلک سنه 1488 و لاتزال فی لوشه بقایا آثار العرب. (الحلل السندسیه ج 1 ص 129، 189 و 205 و ج 2 ص 329)
لغت نامه دهخدا

خوشه

خوشه
تعدادی دانه میوه یا گل که به محوری متصل باشند، دسته ای از ستارگآنکه به نظر می رسد خواص مشترکی دارند، نام ششمین صورت فلکی که به شکل دوشیزه ای که خوشه گندم به دست است
خوشه
فرهنگ نامهای ایرانی

نوشه

نوشه
انوشه، جاوید، زنده، شاد، خوشحال، خرم، گوارا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر بهرام بهرامیان و خواهرنرسی پادشاه ساسانی
نوشه
فرهنگ نامهای ایرانی