جدول جو
جدول جو

معنی لوامع - جستجوی لغت در جدول جو

لوامع
جمع واژۀ لامعه، درخشان، درخشنده، تابان
تصویری از لوامع
تصویر لوامع
فرهنگ فارسی عمید
لوامع
اثرهای روشن و پرتوهای درخشان
تصویری از لوامع
تصویر لوامع
فرهنگ لغت هوشیار
لوامع
((لَ مِ))
جمع لامعه، لامع، درخشنده ها، رخشان ها
تصویری از لوامع
تصویر لوامع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوامع
تصویر جوامع
هم بودها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جوامع
تصویر جوامع
جمع جامع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوامع
تصویر خوامع
جمع خامعه، کفتاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوامع
تصویر صوامع
جمع صومعه، عبادتگاه های ترسایان
فرهنگ لغت هوشیار
لوامه در فارسی: روان سرزنشگر مونث لوام. یا نفس لوامه. نفسی که آدمی را پس از ارتکاب گناهی ملامت کند: چون ز حبس دام پای او شکست نفس لوامه بر او یابید دست (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوامع
تصویر جوامع
((جَ مِ))
جمع جامعه و جامع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صوامع
تصویر صوامع
((صَ مِ))
جمع صومعه، دیرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوامه
تصویر لوامه
((لَ وّ مَ یا مِ))
بسیار ملامت کننده، نکوهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صوامع
تصویر صوامع
جمع واژۀ صومعه، کوه یا مکان مرتفعی که راهب یا عابد جهت عبادت در آن جا به سر می برد، عبادتگاه راهب در بالای کوه، خانقاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لامع
تصویر لامع
درخشان، درخشنده، تابان
فرهنگ فارسی عمید
درخشنده تابان درخشنده درخشان تابنده تابان: لیک سرخی بررخی کولامع است بهر آن آمد که جانش قانع است. (مثنوی لغ) جمع لوامع یامثل (مانند) برق لامع. سخت بشتاب سریع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوام
تصویر لوام
ملامت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامع
تصویر لامع
((مِ))
درخشان، روشن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوام
تصویر لوام
((لَ وّ))
بسیار نکوهنده، بسیار نکوهش کننده
فرهنگ فارسی معین