جدول جو
جدول جو

معنی لواطف - جستجوی لغت در جدول جو

لواطف
مهربانی ها و نرمی ها
تصویری از لواطف
تصویر لواطف
فرهنگ فارسی عمید
لواطف
(لَ طِ)
استخوانهای پهلوی نزدیک سینه. (منتهی الارب) : ایشان را از نکبات صبا و دبور خوف و رجا و هبوب شمال و جنوب قبض و بسط لواطف عواطف انس و هیبت نجات دهد. (کلیات سعدی ص 4)
لغت نامه دهخدا
لواطف
دنده های پیش دنده های پیشینه جمع لاطف و لاطفه استخوانهای پهلو نزدیک بسینه: ایشان را از نکبات صبا و دبور خوف و رجاوهبوب شمال و جنوب و قبض و بسط لواطف عواطف انس و هیبت نجات دهد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لواط
تصویر لواط
آمیزش جنسی مرد با پسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عواطف
تصویر عواطف
جمع واژۀ عاطفه، شفقت، مهربانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لواف
تصویر لواف
گلیم باف، زیلو باف
فرهنگ فارسی عمید
(سَ طَ عَ)
لواطه. از راه پس رفتن با مرد. و رجوع به لواطه شود
لغت نامه دهخدا
(لَوْ وا)
لاطی. غلامباره. تازباز. شاهدباز. (مجموعۀ مترادفات ص 312)
لغت نامه دهخدا
(لَوْ وا)
گستردنی زلیه ساز. (منتهی الارب). لباف (در تداول عامۀ فارسی زبانان). جوال باف. پاتاوه باف. پلاس باف. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب). پای تابه فروش. (مهذب الاسماء). صاحب آنندراج گوید: کسی که ریسمان و جدار (؟) و کره (؟) و غیره سازد و این عربی است و به فارسی شالنگی و در هندوستان شلنگی گویند:
من عاشق خستۀ مستمند
ز لواف افتاده ام در کمند
زمویی که او ریسمان بافته
رگم را به تار غمش تافته.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ عَ فَ)
لوط. لواط. کار قوم لوط کردن. (منتهی الارب). اغلام کردن. از راه پس رفتن زن یا مرد را. غلامبارگی. تازبازی. بچه بازی:
می و قمار و لواطه به طریق سه امام
مر ترا هر سه حلال است هلا سر بفراز.
ناصرخسرو.
صوفئی باشد به نزد این لئام
الخیاطه و اللواطه و السلام.
مولوی.
اغتلام، لواطت کردن، به گل درگرفتن و گل اندود کردن حوض را، چسبیدن به دل و دوست گردیدن، تیر انداختن، چشم زخم رسانیدن، پنهان کردن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ طِ)
جمع واژۀ عاطفه. (از اقرب الموارد). رجوع به عاطفه شود. مهربانیها. (آنندراج) (غیاث اللغات). مهربانیها و عطوفتها و احسانها و نیکوئیها و نعمت ها و شفقت ها. (ناظم الاطباء) : تمامی ابواب مکارم و انواع عواطف را بی شک نهایتی است. (کلیله و دمنه). یک حاجت باقی است که در جنب عواطف ملکانه خطری ندارد. (کلیله و دمنه).
یا رب که آب دریا چون نفسرد ز خجلت
چون بیند این عواطف بیرون از اعتدالش.
خاقانی.
جائی که عواطف قرابت و شوافع اخوت قائم بود این معنی مستغرب نبود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 175)
لغت نامه دهخدا
(خَ طِ)
جمع واژۀ خاطف. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس). رجوع به خاطف شود
لغت نامه دهخدا
ریسمانتاب گوالباف پاتاوه باف پایتابه فروش شالنگی زیلوباف، سازنده لوازم چادرو خیمه، جوال باف، پاتاوه باف پای تابه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عواطف
تصویر عواطف
مهربانیها و عطوفتها و احسانها و نیکوئیها، جمع عاطفه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خاطف، گرگان، خیره گر ها، درخشان ها، ربا ینده ها، آسیب ها جمع خاطف تیرهایی که بزمین افتد و سپس بسوی هدف رود، درخشهای چشم ربای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواف
تصویر لواف
((لَ وّ))
زیلوباف، سازنده لوازم چادر و خیمه، جوال باف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عواطف
تصویر عواطف
((عَ طِ))
جمع عاطفه، مهربانی ها، محبت ها
فرهنگ فارسی معین
امردبازی، شاهدبازی، غلامبارگی، فجور، فسق، لواطه
فرهنگ واژه مترادف متضاد