- لهنه
- ابله، احمق، بی ادب، سنگ
معنی لهنه - جستجوی لغت در جدول جو
- لهنه
- ابله و احمق و نادان
- لهنه
- سنگ، حجر
- لهنه ((لُ نِ))
- ابله، احمق، نادان
- لهنه ((لُ نَ))
- غذای کم و مختصر که سیر نکند، ارمغان، سوغات
- لهنه
- غذای مختصر که با آن سرگرم شوند پیش از غذای اصلی
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گویش
عرصه، عرش، وسعت
چاک و شکاف، مدخل هر چیز
عرصه، میدان، ساحت
دیرینه، فرسوده، کنانه
پهنا، گشادگی، وسعت، عرصه، میدان، نوعی چوگان که سر آن پهن و مانند کفچه بوده و با آن گوی بازی می کرده اند، برای مثال نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب / تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان (فرخی - لغت نامه - پهنه باختن)
دهانه، میلۀ آهنی وصل به افسار که در دهان اسب می افتد، لگام
واحد شمارش مغازه
سولفات دوفر، ترکیب اکسید دوفر و جوهر گوگرد، زاج سبز، زنگار معدنی، دهنه فرنگ، دهنج
واحد شمارش مغازه
سولفات دوفر، ترکیب اکسید دوفر و جوهر گوگرد، زاج سبز، زنگار معدنی، دهنه فرنگ، دهنج
جای زندگی جانوران اعم از پرنده، خزنده، چرنده، حشره و درنده، آشیان، آشیانه
خانۀ انسان
بیکاره، تنبل،برای مثال کنون جویی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت / تو را دیدم به برنایی فسار آهخته و لانه (کسائی - ۵۸)
بی قید
خانۀ انسان
بیکاره، تنبل،
بی قید
سنگی که گازر در روی آن جامه می شوید، فسان، سنگ ساو
کاهن ها، روحانیان مسیحی یا یهودی، روحانی اقوام باستان مانند بابلیان ها و مصریان ها، غیب گوها، جمع واژۀ کاهن
طرز سخن گفتن و تلفظ، زبان و لغتی که انسان با آن سخن می گوید، زبان
قدیم، ضد تازه و نو، عتیقه
آشیان، آشیانه و خانه زنبور و جانوران پرنده و چرنده و درنده میباشد
گراس (لقمه) لپ (لقمه کلان) خشتک شپشه شپشک
انجمن گروه مردم که برای کاری فراهم آیند و بدان رضا دهند انجمن
نیاز
لکنت در فارسی ژودش تاتا گرفتگی و لکنت زبان را گویند تمندگی تپغ بنگرید به لکنه بنگرید به لکنه لکنت: مگر لکنه ای بودش اندر زبان که تحقیق مفحم نکردی بیان. (بوستان لغ.: لکنت)
از بیخ ران تا سر انگشتان پا، فنی است در کشتی
سختی زندگی تنگزیستی، سال سخت
لعنت در فارسی نیفرین نفرین نفریتک فریه بهره آن آفرین باشد ز سعد مشتری قسم این از نحس کیوان فریه و نفرین بود (امیرمغزی) سنه بسور، گزش شکنجه
مونث لین
دریغ، رسانه (حسرت)، اندوه
زبان، لسان، جایگاه سخن از زبان
تشنگی، سپیدی ناب
لهات در فارسی: ملازه کزه زبانک زبان کوچک