به معنی لعبت و آن صورتی باشد که دخترکان از پارچه سازند و با آن بازی کنند. (از برهان). صورتی است که دخترکان از جامه و جز آن سازند و در هند او را کودیه خوانند. (جهانگیری). به معنی لعبت است که طفلان ودختران بدان بازی کنند و آن صورتی است سایه دار و فارسیان عین را به هاء بدل کنند (لعبت = لهفت) ، چنانکه عفعف سگ را هف هف گویند. (آنندراج) (انجمن آرا)
به معنی لعبت و آن صورتی باشد که دخترکان از پارچه سازند و با آن بازی کنند. (از برهان). صورتی است که دخترکان از جامه و جز آن سازند و در هند او را کودیه خوانند. (جهانگیری). به معنی لعبت است که طفلان ودختران بدان بازی کنند و آن صورتی است سایه دار و فارسیان عین را به هاء بدل کنند (لعبت = لهفت) ، چنانکه عفعف سگ را هف هف گویند. (آنندراج) (انجمن آرا)
دریغ و آن کلمه ای است که بدان حسرت خورند بر گذشته و فوت شده. لهفه. (منتهی الارب). حزن و تحیر. (بحر الجواهر). حزن. اندوه. (از حاشیۀ مثنوی) : او سگ فرّخ رخ کهف من است بلکه او هم درد و هم لهف من است. مولوی. سیصدونه سال آن اصحاف کهف پیشتان یک روز بی اندوه و لهف. مولوی
دریغ و آن کلمه ای است که بدان حسرت خورند بر گذشته و فوت شده. لهفه. (منتهی الارب). حزن و تحیر. (بحر الجواهر). حزن. اندوه. (از حاشیۀ مثنوی) : او سگ فرّخ رخ کهف من است بلکه او هم درد و هم لهف من است. مولوی. سیصدونه سال آن اصحاف کهف پیشتان یک روز بی اندوه و لهف. مولوی
شیرازی. از مجردان زمان و از سیاحان اوان خود بوده و سیاحت ممالک ایران و هندوستان کرده و در هندوستان وفات یافته. این رباعی از اوست: شد عارف و عامی همه را عار از من بدنامی بت پرست و دیندار از من بیقدری سبحه ننگ زنار از من هفتادودو ملتند بیزار از من. (ریاض العارفین ص 231) نوائی. او را دیوانی است به ترکی
شیرازی. از مجردان زمان و از سیاحان اوان خود بوده و سیاحت ممالک ایران و هندوستان کرده و در هندوستان وفات یافته. این رباعی از اوست: شد عارف و عامی همه را عار از من بدنامی بت پرست و دیندار از من بیقدری سبحه ننگ زنار از من هفتادودو ملتند بیزار از من. (ریاض العارفین ص 231) نوائی. او را دیوانی است به ترکی
شاعری است و دو بیت ذیل او راست در لجلاج: لیس خطیب القوم باللجلاج و لا الذی یزحل کالهلیاج و رب ّ بیداء و لیل داج هتکته بالنص و الادلاج. (البیان و التبیین ج 1 ص 48)
شاعری است و دو بیت ذیل او راست در لجلاج: لیس خطیب القوم باللجلاج ِ و لا الذی یزحل کالهلیاج ِ و رب ّ بیداءَ و لیل داج هتکته بالنص و الادلاج. (البیان و التبیین ج 1 ص 48)
لافزن، که گوید و نکند، که نازد و فخر آرد بچیزی که ندارد، صلف، متصلّف، مطرمذ، طرماذ، طرمذار: آمد اندر انجمن آن طفل خرد آبروی مرد لافی را ببرد، مولوی، از سر و رو تابد ای لافی غمت، مولوی، لعماظ، مرد لافی، طرماذ، مرد لافی، رجل متصلف، مرد لافی، عنظوان، ساحر لافی و برانگیزنده، (منتهی الارب) (در تاج العروس الساحرالمعتری)
لافزن، که گوید و نکند، که نازد و فخر آرد بچیزی که ندارد، صَلف، متصلّف، مطرمذ، طرماذ، طرمذار: آمد اندر انجمن آن طفل خرد آبروی مرد لافی را ببرد، مولوی، از سر و رو تابد ای لافی غمت، مولوی، لعماظ، مرد لافی، طرماذ، مرد لافی، رجل مُتصلف، مرد لافی، عنظوان، ساحر لافی و برانگیزنده، (منتهی الارب) (در تاج العروس الساحرالمعتری)
منسوب به ابی عبداﷲ محمد بن العباس المؤدب اللیفی مولی بنی هاشم یعرف بلحیهاللیف من اهل بغداد سمع هوده بن خلیفه و شریح بن النعمان و عثمان بن مسلم و ابراهیم بن ابی اللیث روی عنه ابوبکر احمد بن سلمان النجار و ابوبکر محمد بن عبداﷲ الشافعی و عبدالباقی قانع و اسماعیل بن علی الخطیبی و غیر هم و کان ثقهصدوقاً صالحاً و قال ابن الرومی فی حقه: انت الحی معلم و طویل حسبنا بعض ذا و نعم الوکیل، مات لحیه اللیف فی شهر ربیع الاول سنه تسعین و مأتین، (انساب سمعانی ورق 498)
منسوب به ابی عبداﷲ محمد بن العباس المؤدب اللیفی مولی بنی هاشم یعرف بلحیهاللیف من اهل بغداد سمع هوده بن خلیفه و شریح بن النعمان و عثمان بن مسلم و ابراهیم بن ابی اللیث روی عنه ابوبکر احمد بن سلمان النجار و ابوبکر محمد بن عبداﷲ الشافعی و عبدالباقی قانع و اسماعیل بن علی الخطیبی و غیر هم و کان ثقهصدوقاً صالحاً و قال ابن الرومی فی حقه: انت الحی معلم و طویل حسبنا بعض ذا و نعم الوکیل، مات لحیه اللیف فی شهر ربیع الاول سنه تسعین و مأتین، (انساب سمعانی ورق 498)
منسوب به لیف، از لیف: کنف و کتان از گیاهان لیفی است، - نسج لیفی، غضاریف سطوح مفصلیه هیچ نسج لیفی ندارند و هرگز استخوان نمیشوند، (تشریح میرزا علی ص 165)
منسوب به لیف، از لیف: کنف و کتان از گیاهان لیفی است، - نسج لیفی، غضاریف سطوح مفصلیه هیچ نسج لیفی ندارند و هرگز استخوان نمیشوند، (تشریح میرزا علی ص 165)
لیفی در فارسی تارچه ای، پیشندی پیشنیک منسوب به لیف: ساخته از لیف: کیسه لیفی، دارای لیف: کنف و کتان از نباتات لیفی هستند. تا نسج لیفی. بافتی که عناصر تشریحی اش بیشتر از الیاف بوجود آمده اند
لیفی در فارسی تارچه ای، پیشندی پیشنیک منسوب به لیف: ساخته از لیف: کیسه لیفی، دارای لیف: کنف و کتان از نباتات لیفی هستند. تا نسج لیفی. بافتی که عناصر تشریحی اش بیشتر از الیاف بوجود آمده اند