جدول جو
جدول جو

معنی لندبرژ - جستجوی لغت در جدول جو

لندبرژ
(لَ دِ بِ)
کنت کارلو لندبرژ سوئدی. وی خویش را در یکی از مصنفاتش الشیخ عمر السویدی لقب داده. او راست: امثال اهل برالشام. طرف عربیه. قصه باسم الحداد و هارون الرشید. قصص عربیه جدیده. فهرست المخطوطات العربیه، المغرب المطرب. (معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنبر
تصویر لنبر
کفل، سرین، فربه، قوی هیکل، لمتر، لنبک، لبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چندبر
تصویر چندبر
چندضلعی، شکلی که از چند ضلع ساخته شده باشد، سطحی محدود به یک منکسر مسدود، شکلی که از تقاطع چند خط به وجود آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لندره
تصویر لندره
نوعی پارچه یا جامه، آنچه از پارچه یا چرم برای پوشش کجاوه می دوختند
فرهنگ فارسی عمید
(لَمْ بَ)
مردم قوی هیکل و فربه و گنده و ناهموار. (برهان). فربه. چاق. صاحب انجمن آرا نویسد: مشتق از لنب است و بر وزن عنبر خطاست که در فرهنگها و برهان آمده و به ضم اصح است و برخی از فرهنگها آن را تصحیف لنبه دانسته اند.
- لنبر دادن، شکم دادن قسمتی ازطاق بنائی
لغت نامه دهخدا
(لُمْ بَ)
ران از طرف خلف. سرین. (جهانگیری). کفل. (برهان). لمبر. سرین فربه. و رجوع به لمبر شود
لغت نامه دهخدا
لیانو. (فهرست مخزن الادویه ذیل کلمه لیانو)
لغت نامه دهخدا
(لَ تَ بَ)
بسیارخواره و کاهل. (صحاح الفرس) (فرهنگ اسدی نخجوانی) :
بر دل مکن مسلط گفتار هر لنتبر
هرگز کجا پسندد افلاک جز ترا سر.
شاکر بخاری.
(این ضبط یعنی تقدیم نون بر تاء و تقدیم تاء بر باء از فرهنگ اسدی نخجوانی و صحاح الفرس است، فرهنگهای دیگر لتنبر (به تقدیم تاء بر نون آورده اند)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ رَ / رِ)
نوعی از سقرلات کم بها. (آنندراج) : و سمور و لندره نیز به تحویل صاحب جمع خزانۀعامره مقرر است. (تذکره ءالملوک چ تهران صص 30-31)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چندبر
تصویر چندبر
سطحی که چند خط مستقیم بر آن محیط باشد کثیر الاضلاع چند ضلعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنبر
تصویر لنبر
مردم قوی هیکل و فربه و گنده و نا هموار بمعنی کفل و سرین هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از سقرلات کم بها: و سمور ولندره نیز بتحویل صاحب جمع خزانه عامره مقرر است، لباسی بوده مانند بارانی، دوخته ای از پارچه و چرم که روپوش کجاوه و امثال آن می کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنبر
تصویر لنبر
((لُ بَ))
ران، سرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنبر
تصویر لنبر
((لَ بَ))
مردم قوی هیکل و فربه و گنده، لنبه، لنبک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لندره
تصویر لندره
((لَ دَ رَ یا رِ))
لباسی بوده مانند بارانی، دوخته ای از پارچه و چرم که روپوش کجاوه و امثال آن می کرده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چندبر
تصویر چندبر
((چَ بَ))
سطحی که چند خط مستقیم بر آن محیط باشد، کثیرالاضلاع، چند ضلعی
فرهنگ فارسی معین
پلیکان، پلیکان سفید
فرهنگ گویش مازندرانی