لنبر لنبر ران از طرف خلف. سُرین. (جهانگیری). کفل. (برهان). لُمبر. سرین فربه. و رجوع به لمبر شود لغت نامه دهخدا
لنبر لنبر مردم قوی هیکل و فربه و گنده و ناهموار. (برهان). فربه. چاق. صاحب انجمن آرا نویسد: مشتق از لُنب است و بر وزن عنبر خطاست که در فرهنگها و برهان آمده و به ضم اصح است و برخی از فرهنگها آن را تصحیف لُنبه دانسته اند. - لنبر دادن، شکم دادن قسمتی ازطاق بنائی لغت نامه دهخدا