مایل کردن و کج کردن. (ناظم الاطباء) ، جنبانیدن. ظاهراً به معنی هل دادن در تداول عامه و تنه زدن باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :تزایغ، سوی یکدیگر کنبانیدن. (منتهی الارب). مداغشه،... کنبانیدن دیگران و به شتاب زدگی خوردن آب و کم خوردن. (منتهی الارب). ازاغه، کنبانیدن از راه. (منتهی الارب). رجوع به کنبیدن و گنبانیدن و جنبانیدن شود
مایل کردن و کج کردن. (ناظم الاطباء) ، جنبانیدن. ظاهراً به معنی هل دادن در تداول عامه و تنه زدن باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :تزایغ، سوی یکدیگر کنبانیدن. (منتهی الارب). مداغشه،... کنبانیدن دیگران و به شتاب زدگی خوردن آب و کم خوردن. (منتهی الارب). ازاغه، کنبانیدن از راه. (منتهی الارب). رجوع به کنبیدن و گنبانیدن و جنبانیدن شود
در تداول عوام، به آهستگی. باتأنی. باکاهلی. مس ّ و مس ّ: پس نشست و نوشت بامس مس قصه را چند صورت مجلس. ملک الشعراء بهار (دیوان ج 2 ص 107). رجوع به مس ومس شود
در تداول عوام، به آهستگی. باتأنی. باکاهلی. مس ّ و مِس ّ: پس نشست و نوشت بامس مس قصه را چند صورت مجلس. ملک الشعراء بهار (دیوان ج 2 ص 107). رجوع به مس ومس شود