جدول جو
جدول جو

معنی جنبانیدن

جنبانیدن((جُ دَ))
حرکت دادن، تکان دادن، جنباندن
تصویری از جنبانیدن
تصویر جنبانیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با جنبانیدن

جنبانیدن

جنبانیدن
جنباند خواهد جنباند بجنبان جنباننده جنبانده) حرکت دادن تکان دادن
جنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

خنبانیدن

خنبانیدن
تقلید کردن، گفتگوها و حرکات و سکنات مردم را بطور تمسخر
خنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

خنبانیدن

خنبانیدن
تقلید کردن گفتگوها وحرکات و سکنات مردم را بطور تمسخر. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا

کنبانیدن

کنبانیدن
مایل کردن و کج کردن. (ناظم الاطباء) ، جنبانیدن. ظاهراً به معنی هل دادن در تداول عامه و تنه زدن باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :تزایغ، سوی یکدیگر کنبانیدن. (منتهی الارب). مداغشه،... کنبانیدن دیگران و به شتاب زدگی خوردن آب و کم خوردن. (منتهی الارب). ازاغه، کنبانیدن از راه. (منتهی الارب). رجوع به کنبیدن و گنبانیدن و جنبانیدن شود
لغت نامه دهخدا

سنبانیدن

سنبانیدن
سوراخ گردانیدن. سفتن. (آنندراج). سوراخ کنانیدن و سفتن فرمودن، برپا کنانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا