جدول جو
جدول جو

معنی لقاطه - جستجوی لغت در جدول جو

لقاطه
چیزی بی ارزش که بر زمین افتاده باشد
تصویری از لقاطه
تصویر لقاطه
فرهنگ فارسی عمید
لقاطه
(لُ طَ)
شکسته و ریزۀ هر چیزی رایگان و بی بها و از زمین برگرفته، خوشۀ برچیده. (منتهی الارب). ج، لقاطات
لغت نامه دهخدا
لقاطه
(لُ)
موضعی است نزدیک حاجر از منازل بنی فزاره. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
لقاطه
شکسته و ریزه هر چیز بی بها، خوشه برچیده جمع لقاطات
تصویری از لقاطه
تصویر لقاطه
فرهنگ لغت هوشیار
لقاطه
((لُ طَ))
چیزی بی ارزش که روی زمین افتاده باشد، جمع القاط
تصویری از لقاطه
تصویر لقاطه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لقطه
تصویر لقطه
آنچه از روی زمین برچیده و برداشته شود، در فقه چیز برزمین افتاده که صاحبش شناخته نشود
فرهنگ فارسی عمید
(لَ طَ)
خوار. (منتهی الارب). مرد خوار. (مهذب الاسماء) ، ناکس و فرومایه خواه زن و خواه مرد، بئر لقیطه، چاه کهنۀ عادی که ناگاه برافتد. لقیط، بنواللقیطه، گروهی است از عرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَقْ قا)
خوشه چین. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
خوشۀ برچیده. (منتهی الارب). خوشۀ چیده. خوشه ای که برچینند
لغت نامه دهخدا
(لِ)
باقی ماندگی خوشه در درودن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
پیشاپیش و مقابل. یقال: داره بلقاط داری، ای بحذائها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ لَ)
لقاء. دیدار کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
لقاء. دیدار کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُقْ قا عَ)
گول، لقب نهنده مردم را. فسوس کننده، مرد نیک زیرک، سخن ساز حاضرجواب. (منتهی الارب). مرد بسیارگوی و حاضرجواب. (منتخب اللغات). ج، لقاعات. گویند فی کلامه لقاعات، کنایه از این است که از اقصای حلق سخن میگوید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لُ طَ / طِ)
این کلمه ظاهراً یونانی است و در مملکت عثمانی به معنای رستوران است. و عثمانیها قاف نویسند و کاف تلفظ کنند (لکانته) و در ایران به غلط آن را با قاف نوشته و هم قاف تلفظ کنند
لغت نامه دهخدا
(لَ نَ)
تیزی. دریافت و زودفهمی. لقنه. لقن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ طَ)
چاهی است به اجاء در کنار آن و به بویره معروف است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
آبی است غنی را و میان آن و مذعا کمتر از دو روز راه باشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ عَ فَ)
لوط. لواط. کار قوم لوط کردن. (منتهی الارب). اغلام کردن. از راه پس رفتن زن یا مرد را. غلامبارگی. تازبازی. بچه بازی:
می و قمار و لواطه به طریق سه امام
مر ترا هر سه حلال است هلا سر بفراز.
ناصرخسرو.
صوفئی باشد به نزد این لئام
الخیاطه و اللواطه و السلام.
مولوی.
اغتلام، لواطت کردن، به گل درگرفتن و گل اندود کردن حوض را، چسبیدن به دل و دوست گردیدن، تیر انداختن، چشم زخم رسانیدن، پنهان کردن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ طَ)
خوار ناکس. (للذکر و الانثی) ، لاقطهالحصی، سنگدان مرغ. فی المثل: لکل ّ ساقطه لاقطه، ای لکل کلمه سقطت من فم نفس تسمعهافتلقطها فتذیعها، یعنی هر سخن را که از دهان برآید شنونده است که میشنود و شایع میکند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
خوشه که در درودن بماند و داس آن را خطا کند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ طَ)
حب الزلم است و لغتی است بربری. (منتهی الارب) دانه ای است که آن را حب الزلم نیز گویند. (ناظم الاطباء). اسم بربری حب الزلم است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لقانطه
تصویر لقانطه
خوردنگاه رستوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقانه
تصویر لقانه
زیرکی هوشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقیطه
تصویر لقیطه
مونث لقیط و لفتره فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقاه
تصویر لقاه
میانه راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقاط
تصویر لقاط
خوشه مانده خوشه برچیده خوشه چین رو با رو رو به رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاقطه
تصویر لاقطه
مونث لاقط و پست خوار ناکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقاطه
تصویر سقاطه
افتاده چفت شب بند در
فرهنگ لغت هوشیار
یافته پیدا کرده، بچه سر راهی، زر پاره که در کان یافت می شود آنچه بر چیده و برداشته شود (خوشه و جز آن) جمع لقطات، بچه ای که او را از سر راه برداشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقانطه
تصویر لقانطه
((لُ طَ یا طِ))
رستوران، مهمان خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لقطه
تصویر لقطه
((لُ قْ یا قَ طَ))
آن چه برچیده و برداشته شود (خوشه و جز آن)، بچه ای که او را از سر راه برداشته باشند
فرهنگ فارسی معین
زخم شدن کناره های لب، ترک گوشه ی لب
فرهنگ گویش مازندرانی