لب گنده و ستبر: دندان چون صدف کرده دهان معدن لولو و زلفچه بیفشانده بسی لولو شهوار. (منوچهری. د. لغ)، گوشت بی استخوان: سر زنگیان را در آرد ببند خورد چون سر لفچه گوسفند. (نظامی رشیدی)
لب گنده و ستبر: دندان چون صدف کرده دهان معدن لولو و زلفچه بیفشانده بسی لولو شهوار. (منوچهری. د. لغ)، گوشت بی استخوان: سر زنگیان را در آرد ببند خورد چون سر لفچه گوسفند. (نظامی رشیدی)
لب گنده و ستبر: دندان چون صدف کرده دهان معدن لولو و زلفچه بیفشانده بسی لولو شهوار. (منوچهری. د. لغ)، گوشت بی استخوان: سر زنگیان را در آرد ببند خورد چون سر لفچه گوسفند. (نظامی رشیدی)
لب گنده و ستبر: دندان چون صدف کرده دهان معدن لولو و زلفچه بیفشانده بسی لولو شهوار. (منوچهری. د. لغ)، گوشت بی استخوان: سر زنگیان را در آرد ببند خورد چون سر لفچه گوسفند. (نظامی رشیدی)
دازه ای منسوب به لفظ آنچه بلفظ (تلفظ) وابسته باشد مقابل معنوی: مونث لفظی عامل لفظی تعریف لفظی تاکید لفظی: اشتباهی هست لفظی در میان لیک خود کو آسمان کوریسمان ک (مثنوی نیک. 309: 6)
دازه ای منسوب به لفظ آنچه بلفظ (تلفظ) وابسته باشد مقابل معنوی: مونث لفظی عامل لفظی تعریف لفظی تاکید لفظی: اشتباهی هست لفظی در میان لیک خود کو آسمان کوریسمان ک (مثنوی نیک. 309: 6)