جدول جو
جدول جو

معنی لعوب - جستجوی لغت در جدول جو

لعوب
(لَ)
زن بازیگر، زن نیکوکرشمۀ نیکوناز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لعوب
(سَ)
نارپستان شدن زن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
لعوب
لوند زن بازیگر زن نازدار زن
تصویری از لعوب
تصویر لعوب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لعوق
تصویر لعوق
آنچه با زبان لیسیده شود، در طب قدیم داروی لیسیدنی، کمترین مقدار غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعاب
تصویر لعاب
بسیار بازیگر، بازیکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغوب
تصویر لغوب
ماندگی، رنجوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعوب
تصویر شعوب
قبایل، قبیله ها، گروهی از مردم دارای نژاد، سنن، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر، جمع قبیله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعاب
تصویر لعاب
آب دهن، بزاق
هر مایعی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد
مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی می دهند
روکش شیشه ای نیمه مذاب بر لایه ای از فلز که نقش محافظ در برابر واکنش های شیمیایی داشته و به عنوان تزئین به کار می رود
آهار
لعاب دادن: پوشش ظریف از لعاب به شیء سفالی یا فلزی دادن، غلیظ شدن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
کعابه. کعوبه. (ازمنتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به کعابه شود
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
تلخه. (منتهی الارب). مرّه. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کعب. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). رجوع به کعب شود.
- کعوب الرمح، گره ها و بندهای نیزه. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ثغر ملعوب، دندان بالعاب. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازی کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لسوب
تصویر لسوب
اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصوب
تصویر لصوب
جمع لصب، خرد شکاف ها تنگه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعوس
تصویر لعوس
خوردنی خوراکی دندانگیر گرگ، کم خور، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعوض
تصویر لعوض
شغال از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
کم خرد لیسیدنی داروی مکیدنی لیسیدنی، دارویی که آنرا بلیسند جمع لعوقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعوه
تصویر لعوه
مونث لعو و کلبه، داغ پستان داغ پستان سیاهی گرد نوک پستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغوب
تصویر لغوب
مانده شدن، رنجه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لزوب
تصویر لزوب
چسبیدن چسبندگی، چسبیدن گل، خشک شدن گل، خشک گردیدن سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعوب
تصویر ثعوب
تلخه (خلط صفرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعوب
تصویر شعوب
جمع شعب، قبیله بزرگ مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعوب
تصویر کعوب
نار پستانی، جمع کعب، شتالنگ ها پژول ها گره ها
فرهنگ لغت هوشیار
همبازی، بازیگر همبازی، بازیگر: برمن آمد و آورد بر فروخته شمع طبع مرد نشاطی و جان مرد لعیب. (عسجدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لب، مغز ها دانه ها جمع لب دانه ها مغزها: حبوب و لبوب نضج و نمانیافت و انواع ارتفاعات در مراتع و مزارع بخس و نقصان پذیرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحوب
تصویر لحوب
روشن شدن راه، فراخ گشتن راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتوب
تصویر لتوب
لتب بنگرید به لتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعاب
تصویر لعاب
آب دهن که روان باشد بسیار بازیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعوب
تصویر شعوب
((شُ))
جمع شعب، قبایل بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغوب
تصویر لغوب
((لَ))
مرد سست و گول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لعیب
تصویر لعیب
((لَ))
همبازی، بازیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لعوق
تصویر لعوق
((لَ))
لیسیدنی، دارویی که آن را بلیسند، جمع لعوقات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لعاب
تصویر لعاب
((لَ عّ))
بازیگر، بازیکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لعاب
تصویر لعاب
((لُ))
آب دهن، هر آبی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد، روکش مخصوصی که روی سفال و کاشی و مانند آن می کشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغوب
تصویر لغوب
((لَ یا لُ))
رنجوری، ماندگی
فرهنگ فارسی معین