جدول جو
جدول جو

معنی لعث - جستجوی لغت در جدول جو

لعث
(زُ)
آهسته رو گران سنگ گردیدن. العث گشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیث
تصویر لیث
(پسرانه)
شیر درنده، نام پدر یعقوب پادشاه صفاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لعل
تصویر لعل
(دخترانه)
لال، نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز گاهی سبز و زرد تا سیاه (معرب از فارسی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بعث
تصویر بعث
انگیختن، برانگیختن، به کاری وا داشتن، زنده کردن مردگان، قیامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل
تصویر لعل
کاشکی، کاش، مگر، شاید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل
تصویر لعل
نوعی سنگ قیمتی از ترکیبات آلومینیوم به رنگ سرخ مانند یاقوت، کنایه از لب معشوق
لعل آب دار: کنایه از لعل شفاف و درخشان
لعل بدخش: لعلی که از معادن بدخشان به دست آید، لعل بدخشان
لعل بدخشی: لعلی که از معادن بدخشان به دست آید، لعل بدخشان، لعل بدخش، برای مثال ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله / نسترن لؤلؤی لالا دارد اندر گوشوار (فرخی - ۱۷۵)
لعل پیازکی: نوعی لعل خوش رنگ و گران بها که از معدنی به نام پیازک به دست می آمده، لعل پیازی، برای مثال از چشم برده قاعدۀ جزع معدنی / وز لب شکسته قیمت لعل پیازکی (عجمی گرگانی - لغتنامه - پیازکی)
لعل پیازی: نوعی لعل خوش رنگ و گران بها که از معدنی به نام پیازک به دست می آمده، لعل پیازکی
لعل پیکانی: لعلی که آن را به شکل پیکان تراش داده باشند
لعل تر: لعل مذاب، لعل تر، کنایه از شراب انگوری، لعل روان
لعل رمانی: لعل سرخ رنگ به رنگ دانۀ انار، برای مثال خم شکن نمی داند این قدر که صوفی را / جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی (حافظ - ۹۴۴)
لعل روان: لعل مذاب، لعل تر، کنایه از شراب انگوری
لعل مذاب: لعل مذاب، لعل تر، کنایه از شراب انگوری، لعل روان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعن
تصویر لعن
نفرین کردن، دشنام دادن، راندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعب
تصویر لعب
بازی کردن، بازی، مزاح، شوخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوث
تصویر لوث
آلوده کردن، آلایش، آلودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعث
تصویر شعث
پراکندگی کار و خلل در آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیث
تصویر لیث
شیر نر، نوعی عنکبوت
فرهنگ فارسی عمید
(بَ عَ)
مرد فربه سست گوشت.
لغت نامه دهخدا
(دَ عَ / دِ عَ /دِ لَ)
شتر توانای پرگوشت رام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دلعاث. رجوع به دلعاث شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
آهسته رو گران سنگ. (منتهی الارب). آنکه سنگین باشد و به کندی راه رود. مؤنث: لعثاء. (از اقرب الموارد) ، الغاز یمین، توریه در قسم. رجوع به توریه شود، کندن موش سوراخ خود را چنانکه پیچ و خم داشته باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، در اصطلاح، علمی است که مقصود از آن دلالت الفاظ بمراد است بطور پوشیده در غایت، لیکن نه چنانکه ذهن سلیم از دریافتن آن ناتوان باشد بلکه آن را بپسندد و او را بدان انبساط دست دهد، و شرطآن اینست که مراد از الفاظ، ذوات موجود در خارج باشند و فرق آن با معمی ̍ همین است. (از کشف الظنون ج 1 ستون 149). و رجوع به همین کتاب و مادۀ لغز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شعث
تصویر شعث
پراکنده در هم ژولیده، پراکندگی در کار، ژولیده موی شدن ژولیده موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعق
تصویر لعق
لیسیدن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وعث
تصویر وعث
استخوان شکسته، دشوار سخت، لاغری راه سخت گدار دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوث
تصویر لوث
سستی، آلودگی
فرهنگ لغت هوشیار
شیر بیشه، زبان آور، تننده جهنده شیر اسد جمع لیوث: سلطا تکش... هم در مقام بزم غیثی سایل و هم در موقف رزم لیثی صایل، برج اسد شیر فلک شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعو
تصویر لعو
آزمند آزور، بدخوی، ناکس پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعب
تصویر لعب
بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعج
تصویر لعج
خلیدن، سوزاندن سوزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعس
تصویر لعس
گزیدن به دندان سیاهی لب که نیکو نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعم
تصویر لعم
خدو خیو آب دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل
تصویر لعل
بود که، امید، شاید، کاشکی، مگر گوهر، مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعث
تصویر رعث
پشم رنگین، گلنار بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعن
تصویر لعن
نفرین، لعنت، طرد، دور کردن از خیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعا
تصویر لعا
آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکث
تصویر لکث
زدن، رنجانیدن، بیشبار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبث
تصویر لبث
درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاث
تصویر لاث
در هم گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعث
تصویر بعث
فرستادن کسی را بتنهائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دعث
تصویر دعث
کینه دشمنی، مانده آب ، خواست، آغاز بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعث
تصویر بعث
((بَ))
برانگیختن، فرستادن، زنده کردن مردگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شعث
تصویر شعث
((شَ عِ))
ژولیده موی
فرهنگ فارسی معین