معنی لعانیه - جستجوی لغت در جدول جو

لعانیه

لغت نامه دهخدا

لعانیه

تصویری از لعانیه — تصویر لعانیه

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خزانیه — تصویر خزانیه

شعری که در وصف خزان و آنچه مناسب آن است گفته می شود

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از علانیه — تصویر علانیه

ظاهر شدن، هویدا شدن، آشکار شدن، مقابل سر، آشکارگی، آشکارا، آشکار

فرهنگ فارسی عمید

(لَ نی یَ)

فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهم االسلام. (ابن الندیم)

لغت نامه دهخدا

(یَ)

مؤنث عانی. یقال: امراءه عانیه، زن اسیر و بندی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

(لَعْ عا نَ)

تأنیث لعّان

لغت نامه دهخدا

(عِ نی یَ)

از فرق غلاه که عثمان و طلحه و زبیر و معاویه و ابوموسی اشعری و عائشه را لعن میکردند. رجوع به الخطط ج 4 ص 177 و تلبیس ابلیس ص 24 شود

لغت نامه دهخدا

(لِ نی یَ)

لسانی. منسوب به لسان.
- حروف لسانیه، ’ر ’’ز’، ’س’، ’ش’، ’ص’، ’ض’. (اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

(زَلْ / زَ لَ)

لحن. لحانه. لحون. خطا کردن در خواندن. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

(نی یَ)

مؤنث عانی منسوب به عانه است که دهی است بر فرات. رجوع به عانه شود. (منتهی الارب) ، شرابی است منسوب به عانات و هی موضع من ناحیه الجزیره. (مهذب الاسماء)

لغت نامه دهخدا

(لَ یَ)

تیزی. دریافت و زودفهمی. لقانه. لقن. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی سریانی تازی گشته جشنی است مر ترسایان را هفته ای پیش از (فصح) عیدی است ترسایانرا که در روز یکشنبه قبل از عید فصح گیرند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سلطانیه — تصویر سلطانیه

با خوری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از شعانین — تصویر شعانین

سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از انانیه — تصویر انانیه

منی خود بینی خودخواهی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از عرانیه — تصویر عرانیه

آبخیز، میانه دریا، کوهه کند آنچه کوهه (موج) به کنارافکند، پرآبی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از علاقیه — تصویر علاقیه

پاز نامه برنام (لقب عنوان)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غسانیه — تصویر غسانیه

پیروان غسان کوفی که می گویند دین شناخت خدا و فرستاده اوست

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از فطانیه — تصویر فطانیه

زیرکی دانایی زود یابی

فرهنگ لغت هوشیار

گروهی که سلمان پارسی را خدا می دانستند و واژه (مسلمان) را برگرفته از سلمان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رعاویه — تصویر رعاویه

چرنده

فرهنگ لغت هوشیار

هشت، درهمهاییی در قدیم که وزن ده عدد آن هشت فلک بوده است. یا آبا ثمانیه. هشت فلک (افلاک سبعه سیاره و فلک البروج)، یاجنات ثمانیه. هشت بهشت هشت خلد. یارذایل ثمانیه. دو طرف افراط و تفریط فضایل اربعه

فرهنگ لغت هوشیار

جمع زبنیه، دیوان دیوها، سرکشان، دوزخبانان، گماشتگان شاه، بد رفتاران سرکشان متمردان، مردم سخت و درشت، سرهنگان سلطانان، بعضی از ملائکه را بدین نام خوانده اند بسبب آنکه دوزخیان را به دوزخ رانند: فرشتگان شکنجه نگاهبانان دوزخ

جمع زبنیه، دیوان دیوها، سرکشان، دوزخبانان، گماشتگان شاه، بد رفتاران سرکشان متمردان، مردم سخت و درشت، سرهنگان سلطانان، بعضی از ملائکه را بدین نام خوانده اند بسبب آنکه دوزخیان را به دوزخ رانند: فرشتگان شکنجه نگاهبانان دوزخ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رمانیه — تصویر رمانیه

نارک خوراکی از دانه انار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رکانیه — تصویر رکانیه

استوانی، آرمیدگی

فرهنگ لغت هوشیار

مونث عانی زن بندی و گرفتار، زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد جمع عوانی

فرهنگ لغت هوشیار

لسانیه در فارسی: زبانی وات های زبانی: ر ز س ش در پارسی و ص ض در تازی مونث لسانی. یا حروف لسانیه. عبارتند از: ر ز س ش ص ض

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از لقانیه — تصویر لقانیه

زیرکی هوشیاری

فرهنگ لغت هوشیار

آشکارایی آشکارگی، سر شناس: مرد ظاهر شدن هویدا گشتن، آشکارگی مقابل سر، آشکار ظاهر، معروف مشهور. یا در علانیه. در آشکار آشکارا مقابل در سر. ظاهر و هویدا شدن و انتشار یافتن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از عانیه — تصویر عانیه

((یِ))

مؤنث عانی، زن بندی و گرفتار، زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد)، جمع عوانی

فرهنگ فارسی معین

تصویری از علانیه — تصویر علانیه

((عَ یِ))

ظاهر شدن، آشکار گشتن، آشکار، ظاهر

فرهنگ فارسی معین

تصویری از بیانیه — تصویر بیانیه

((بَ یِ))

اطلاعیه یا نوشته ای که از سوی سازمان، حزب یا شخص مسئولی صادر شود

فرهنگ فارسی معین

تصویری از ثمانیه — تصویر ثمانیه

((ثَ یِ))

هشت

فرهنگ فارسی معین

تصویری از زبانیه — تصویر زبانیه

((زَ یَ یا یِ))

جمع زبنیه، سرکشان، مردم سخت و درشت، سرهنگان، بعضی از ملائکه را بدین نام خوانده اند به سبب آن که دوزخیان را به دوزخ رانند

فرهنگ فارسی معین