جدول جو
جدول جو

معنی لع - جستجوی لغت در جدول جو

لع
(لَ)
لعاً، و هی کلمه یقال للعاثر اذا دعی له بالانتعاش. (منتهی الارب). کلمه ای که به مردم شکوخیده گویند تا از لغزش دروا شوند. درست خیز. برپای باش
لغت نامه دهخدا
لع
(لَع ع)
مرد حریص تیزشهوت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لعیا
تصویر لعیا
(دخترانه)
لیا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لعل
تصویر لعل
(دخترانه)
لال، نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز گاهی سبز و زرد تا سیاه (معرب از فارسی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لعبت
تصویر لعبت
(دخترانه)
زن زیبا روی و خوش اندام، عروسک، بازیچه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لعل بدخشان
تصویر لعل بدخشان
لعلی که از معادن بدخشان به دست آید، لعل بدخشی، لعل بدخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعبت بازی
تصویر لعبت بازی
عروسک بازی، خیمه شب بازی، برای مثال چو در بازی شدند آن لعبتان باز / زمانه کرد لعبت بازی آغاز (نظامی۲ - ۱۳۶)، کنایه از شعبده بازی، حقه بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعبتگر
تصویر لعبتگر
لعبت ساز، عروسک ساز، بت ساز، بتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعبت پرست
تصویر لعبت پرست
پرستندۀ لعبت، بت پرست، معشوق پرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل روان
تصویر لعل روان
لعل مذاب، لعل تر، کنایه از شراب انگوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل پیکانی
تصویر لعل پیکانی
لعلی که آن را به شکل پیکان تراش داده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعنت نامه
تصویر لعنت نامه
نوشته ای که در آن لعن و نفرین نوشته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل مذاب
تصویر لعل مذاب
لعل مذاب، لعل تر، کنایه از شراب انگوری، لعل روان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعاب
تصویر لعاب
آب دهن، بزاق
هر مایعی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد
مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی می دهند
روکش شیشه ای نیمه مذاب بر لایه ای از فلز که نقش محافظ در برابر واکنش های شیمیایی داشته و به عنوان تزئین به کار می رود
آهار
لعاب دادن: پوشش ظریف از لعاب به شیء سفالی یا فلزی دادن، غلیظ شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل طراز
تصویر لعل طراز
آنکه چیزی را با لعل زینت بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل تر
تصویر لعل تر
لعل مذاب، لعل تر، کنایه از شراب انگوری، لعل روان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعوق
تصویر لعوق
آنچه با زبان لیسیده شود، در طب قدیم داروی لیسیدنی، کمترین مقدار غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعاب دادن
تصویر لعاب دادن
پوشش ظریف از لعاب به شیء سفالی یا فلزی دادن، غلیظ شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعابی
تصویر لعابی
ظرف یا چیز دیگر که روی آن را لعاب داده باشند، لعاب دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعلین
تصویر لعلین
لعلی، قرمز، لعل فام، قرمز بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل رمانی
تصویر لعل رمانی
لعل سرخ رنگ به رنگ دانۀ انار، برای مثال خم شکن نمی داند این قدر که صوفی را / جنس خانگی باشد همچو لعل رمانی (حافظ - ۹۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعن
تصویر لعن
نفرین کردن، دشنام دادن، راندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعبتک
تصویر لعبتک
عروسک، کنایه از معشوق خردسال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعب
تصویر لعب
بازی کردن، بازی، مزاح، شوخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل آب دار
تصویر لعل آب دار
کنایه از لعل شفاف و درخشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعین
تصویر لعین
لعنت شده، نفرین شده، ملعون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعلی
تصویر لعلی
قرمز، لعل فام، قرمز بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعبت ساز
تصویر لعبت ساز
عروسک ساز، بت ساز، بتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل
تصویر لعل
کاشکی، کاش، مگر، شاید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل فام
تصویر لعل فام
به رنگ لعل، سرخ رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعل گون
تصویر لعل گون
لعل فام، به رنگ لعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعاب
تصویر لعاب
بسیار بازیگر، بازیکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعاب دار
تصویر لعاب دار
آنچه دارای لعاب باشد، دانه هایی که در آب لعاب ایجاد می کنند مانند اسفرزه و بهدانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعنت کردن
تصویر لعنت کردن
نفرین کردن، نفریدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لعنت
تصویر لعنت
نفرین، فرنه
فرهنگ واژه فارسی سره