منسوب به لعاب. آنچه از خیسانیدن او در آب اجزای آن مخلوط به رطوبت شده چیزی لزج به هم رسد و چون برشته کنند الزاق او رفع شود. هر چیز که چون رطوبت بیند و لزوجتی در او پیدا شود، چون: خطمی و بهدانه. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: لعابی به ضم لام نزد پزشکان دارویی است که از خواص آن، آن است که چون تصفیه و از فضولات پاک شود اجزاء آن دارو از یکدیگر جدا و من حیث المجموع به لعابی لزج تبدیل گردد، مانند خطمی. کذا فی الموجز - انتهی. - کاسه یا بشقابی لعابی، که بر روی فلز آن از پشت و روی لعاب داده باشند
بند زدن ظرفهای شکسته. مرمت کردن کاسه و مانند آن. بش زنی. بندزنی: عهدهای شکسته را چه طریق چاره هم توبت است و شعابی. سعدی (کلیات، قصاید، چ فروغی). رجوع به شَعّاب شود
منسوب به لاعب. و بدین نسبت یکی از اجداد ابی الحسن احمد بن عبدالله بن محمد بن عبداﷲ اللاعبی الاسماطی المعروف به ابن اللاعب شهرت یافته است... (سمعانی ورق 595)
آب دهن، بزاق هر مایعی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی می دهند روکش شیشه ای نیمه مذاب بر لایه ای از فلز که نقش محافظ در برابر واکنش های شیمیایی داشته و به عنوان تزئین به کار می رود آهار لعاب دادن: پوشش ظریف از لعاب به شیء سفالی یا فلزی دادن، غلیظ شدن