جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لعل گون

لعلگون

لعلگون
مانند لعل. به رنگ لعل. لعل رنگ. لعل فام:
آن بناگوش لعلگون گویی
برنهاده ست آلغونه به سیم.
شهید.
بدان گونه رفتم ز گلزریون
که شد لعلگون آب جیحون ز خون.
فردوسی.
می لعلگون را به جام بلور
بخوردند تا در سر افتاد شور.
فردوسی.
تاج درخت باغ همه لعلگون گهر
فرش زمین راغ همه سبز پرنیان.
فرخی.
از آن آهن لعلگون تیغ چار
هم از روهنی و پرالک چهار.
اسدی.
شراب لعلگون افکنده در جام
پیاپی کرده ای از صبح تا شام.
نظامی.
بر خاکیان عیش فشان جرعۀ لبش
تا خاک لعلگون شود و مشکبار هم.
حافظ
لغت نامه دهخدا

لاله گون

لاله گون
برنگ لاله لاله فام لاله وش: حسن تو همیشه در فزون باد، رویت همه ساله لاله گون باد، (حافظ. 73)
فرهنگ لغت هوشیار

لعل شدن

لعل شدن
لال شدن سرخ شدن برنگ لعل در آمدن سرخ شدن: ای حمیرا، اندر آتش نه تو لعل تاز نعل تو شود این کوه نعل. (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

لعل سان

لعل سان
لال سان لالدیس مانند لعل لعل رنگ: آهوی شیر افکن ما گاوسیمین زیر دست از لب گاوش لعاب لعل سا انگیخته. (خاقانی. سج. 393)
فرهنگ لغت هوشیار

لعل پوش

لعل پوش
آنکه جامه ای برنگ لعل بتن کرده: یاسمن لعل پوش سوسن گوهر فروش برزنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید. (کسائی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار