- لطایف
- جمع لطیفه: چیزهای نیکو و نغز: ابوالمظفر رئیس غزنین - نایب پدرش خواجه علی - به پروان پیش آمد با بسیار خوردنیهای غریب و لطایف، گفتارهای نرم و مطبوع: رسول آنجا رسید و پیغامها بر وجه نیک بگزارد و لطایف بحدی بکار آورد تا آن قوم را بخوابی فرو کرد، دقایق نکات باریک: ابوالفضل در لطایف ادب بارع تر بود
معنی لطایف - جستجوی لغت در جدول جو
- لطایف ((لَ یِ))
- جمع لطیفه
- لطایف
- لطیفه ها، سخنان نیکو و پسندیده که باعث شادی و انبساط می شود، در فلسفه لطیف ها، کنایه از نکته های نغز، کنایه از امر بسیار دقیق که قابل درک است و قابل بیان نیست، جمع واژۀ لطیفه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قطیفه ها، جامه ها یا پارچه های پرزدار، نوعی حلوا، لوزینه ها، جمع واژۀ قطیفه
جمع قطیفه: الف - جامه های پرزدار خوابناک ب - چادر های پیچیده، لوزینه، رشته ای که از میوه گندم سازند، نوعی حلوا
جمع لطیفه، لطایف
جمع لطیمه مشک ها، بویهای خوش
جمع قطیفه، لوزینه، نوعی حلوا
لطیمه ها، مشک ها، نافه های مشک، بازارهای عطرفروشان، جمع واژۀ لطیمه
نرم و نازک، مهربان، خوش خو، خوش اندام، زیبا و ظریف، از نام های باری تعالی، کنایه از سنجیده و دقیق، مقابل کثیف، در فلسفه غیرمادی
طواف کننده، شبگرد عسس
باریک، نازک، نیکو، ریزه
طواف کننده
Mushy
matschig
miękki
мягкий
м'який
papperig
blando
pâteux
lembek
やわらかい
yumuşak