یا آلاشت، قصبۀ مرکز دهستان ولوپی از بخش سوادکوه شهرستان شاهی است. در 26 هزارگزی باختر پل سفید و 30 هزارگزی جنوب باختری زیراب قرار دارد. الشت بوسیلۀ راه فرعی بطول 30 هزار گز به ایستگاه راه آهن زیراب مربوطاست. کوهستانی و سردسیر و سالم است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن لبنیات و غلات، و شغل مردان زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های پشمی است. دبستان و شعبه بهداری دارد. جمعیت آن در حدود 2500 تن است و بزبان مازندرانی و فارسی سخن میگویند و عموماً مذهب تشیع دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ذیل آلاشت). و رجوع به آلاشت شود
یا آلاشت، قصبۀ مرکز دهستان ولوپی از بخش سوادکوه شهرستان شاهی است. در 26 هزارگزی باختر پل سفید و 30 هزارگزی جنوب باختری زیراب قرار دارد. الشت بوسیلۀ راه فرعی بطول 30 هزار گز به ایستگاه راه آهن زیراب مربوطاست. کوهستانی و سردسیر و سالم است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن لبنیات و غلات، و شغل مردان زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های پشمی است. دبستان و شعبه بهداری دارد. جمعیت آن در حدود 2500 تن است و بزبان مازندرانی و فارسی سخن میگویند و عموماً مذهب تشیع دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ذیل آلاشت). و رجوع به آلاشت شود
نام ناحیتی از نوزده ناحیۀگیلان. محدود از مشرق به لاهیجان و از جنوب و مغرب به موازی رشت و از شمال به بحر خزر و دهانه های متعدد دلتای سفیدرود که از آن گذشته رسوبات بسیاری با خود آورده و تشکیل اراضی زراعتی حاصلخیزی میدهد. در ساحل آن جنگل اناری است که آن را انارکاله مینامند. محصول آن ابریشم و برنج و کتان و سبزی و انار و توتون. عده قراء در حدود چهل و مهمترین آن حورشار است که دارای بازار و حمام و مسجد میباشد، دیگر حله رود و لیجا و لیموچا و نوده است. این ناحیه بواسطۀ ترعه هایی که از سفیدرود جدا شده آبیاری میشود و مهمتر از همه آنها نورود است. اهالی علاوه بر زراعت به صید ماهی و ساختن تور ماهیگیری اشتغال دارند و قسمتی از تجارت آنها بتوسط علی آباد با روسیه است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 270). نام یکی از بخشهای شهرستان رشت. این بخش در قسمت شمال خاوری شهرستان واقع و محدود است از شمال به دریای خزر. از خاور به رود خانه سفیدرود. از باختر به دهستان خشگ بیجار بخش خمام و از جنوب به بخش کوچصفهان. آب و هوای بخش مانند دیگر نقاط گیلان معتدل و مرطوب است. آب قراء بخش برای زراعت از نهرهای نورود و توشاجوب منشعب از سفیدرود است. محصول عمده بخش برنج و ابریشم و کنف و چای و صیفی است. این بخش از 42 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع نفوس آن در حدود 35 هزار نفر است. مرکز بخش قصبۀ حورشهر است که در روزهای شنبه و سه شنبه بازار عمومی دارد. قراء مهم این بخش عبارتند از: توچا. گفشه. لیچا. جوریاب. اژدها بلوچ. نوده. بندر علی آباد و چونچنان. در سال 1318 طرح جادۀ لشت نشا به کوچصفهان بوسیلۀ مالک محل کشیده شده و بواسطۀ پیش آمد وقایع شهریور 1320 تا سال 1327 هجری شمسی راکد مانده بود و در این سال مجدداً شروع به مرمت و شن ریزی و تکمیل جاده گردید و در تاریخ 2 تیر ماه 1328 خاتمه یافت و همان روز افتتاح شد و همه روزه بین مرکز بخش و رشت و لاهیجان اتومبیل رفت وآمد میکند. مرکز بخش با رشت ارتباط تلفنی دارد و درنظر است که از مرکز بخش بندر علی آباد راه فرعی اتومبیل رو احداث شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام ناحیتی از نوزده ناحیۀگیلان. محدود از مشرق به لاهیجان و از جنوب و مغرب به موازی رشت و از شمال به بحر خزر و دهانه های متعدد دلتای سفیدرود که از آن گذشته رسوبات بسیاری با خود آورده و تشکیل اراضی زراعتی حاصلخیزی میدهد. در ساحل آن جنگل اناری است که آن را انارکاله مینامند. محصول آن ابریشم و برنج و کتان و سبزی و انار و توتون. عده قراء در حدود چهل و مهمترین آن حورشار است که دارای بازار و حمام و مسجد میباشد، دیگر حله رود و لیجا و لیموچا و نوده است. این ناحیه بواسطۀ ترعه هایی که از سفیدرود جدا شده آبیاری میشود و مهمتر از همه آنها نورود است. اهالی علاوه بر زراعت به صید ماهی و ساختن تور ماهیگیری اشتغال دارند و قسمتی از تجارت آنها بتوسط علی آباد با روسیه است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 270). نام یکی از بخشهای شهرستان رشت. این بخش در قسمت شمال خاوری شهرستان واقع و محدود است از شمال به دریای خزر. از خاور به رود خانه سفیدرود. از باختر به دهستان خشگ بیجار بخش خمام و از جنوب به بخش کوچصفهان. آب و هوای بخش مانند دیگر نقاط گیلان معتدل و مرطوب است. آب قراء بخش برای زراعت از نهرهای نورود و توشاجوب منشعب از سفیدرود است. محصول عمده بخش برنج و ابریشم و کنف و چای و صیفی است. این بخش از 42 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع نفوس آن در حدود 35 هزار نفر است. مرکز بخش قصبۀ حورشهر است که در روزهای شنبه و سه شنبه بازار عمومی دارد. قراء مهم این بخش عبارتند از: توچا. گفشه. لیچا. جوریاب. اژدها بلوچ. نوده. بندر علی آباد و چونچنان. در سال 1318 طرح جادۀ لشت نشا به کوچصفهان بوسیلۀ مالک محل کشیده شده و بواسطۀ پیش آمد وقایع شهریور 1320 تا سال 1327 هجری شمسی راکد مانده بود و در این سال مجدداً شروع به مرمت و شن ریزی و تکمیل جاده گردید و در تاریخ 2 تیر ماه 1328 خاتمه یافت و همان روز افتتاح شد و همه روزه بین مرکز بخش و رشت و لاهیجان اتومبیل رفت وآمد میکند. مرکز بخش با رشت ارتباط تلفنی دارد و درنظر است که از مرکز بخش بندر علی آباد راه فرعی اتومبیل رو احداث شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان حمداوی بخش لنگۀ شهرستان لار، واقع در 135 هزارگزی شمال باختری لنگه، در مدخل جنوبی تنگ خیال. دامنه، گرمسیر، مرطوب و مالاریائی دارای 79 تن سکنۀ سنی، زبان آنها عربی و فارسی محلی، آب آن از قنات و چاه و باران. محصولات غلات و خرما. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان حمداوی بخش لنگۀ شهرستان لار، واقع در 135 هزارگزی شمال باختری لنگه، در مدخل جنوبی تنگ خیال. دامنه، گرمسیر، مرطوب و مالاریائی دارای 79 تن سکنۀ سنی، زبان آنها عربی و فارسی محلی، آب آن از قنات و چاه و باران. محصولات غلات و خرما. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان گلیجان شهرستان تنکابن، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری تنکابن و سه هزارگزی جنوب راه شوسۀتنکابن به رامسر. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 154 تن سکنه شیعه. گیلکی و فارسی زبان آب آن ازرود خانه چالکرود. محصول آنجا برنج و مرکبات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان گلیجان شهرستان تنکابن، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری تنکابن و سه هزارگزی جنوب راه شوسۀتنکابن به رامسر. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 154 تن سکنه شیعه. گیلکی و فارسی زبان آب آن ازرود خانه چالکرود. محصول آنجا برنج و مرکبات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لیشتن. لیسیدن. (برهان) (جهانگیری). زبان بر چیزی مالیدن. لستن: لشتند آستانت بزرگان و مهتران چون یوز پیر لشته به لب کاسۀ پنیر. سوزنی (از جهانگیری). و امروز لیشتن متداول است: مثل انگشت لیشته، سخت فقیر
لیشتن. لیسیدن. (برهان) (جهانگیری). زبان بر چیزی مالیدن. لستن: لشتند آستانت بزرگان و مهتران چون یوز پیر لشته به لب کاسۀ پنیر. سوزنی (از جهانگیری). و امروز لیشتن متداول است: مثل انگشت لیشته، سخت فقیر
آلوده. ناپاک. پلید. (اوبهی). فرخج. فژه. (لغت نامۀ اسدی نسخۀ نخجوانی). فژاکن. فژاک. (لغت نامۀ اسدی). شوخگن. چرک. چرکین. مردار و نکبتی را گویند. (برهان قاطع) : زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار نگرنگردی از گرد او که گرم آئی. شهید. بادل پاک مرا جامۀ ناپاک رواست بد مر آنرا که دل و جامه پلید است و پلشت. کسائی (از لغتنامۀ اسدی). با دو کژدم نکرد زشتی هیچ با دل من چرا شد ایدون زشت زشت خوی پلید کرد مرا هر کرا خو پلید هست پلشت. کسائی. و آن نیز گربه ای است پلشت و پیاستو. فخری (از فرهنگ ضیاء). ، این لفظ در فرهنگستان معادل عفونی پذیرفته شده است و پلشت بر را بمعنی ضدعفونی گرفته اند و پلشت بری را بمعنی ضدعفونی کردن. (واژه های فرهنگستان تا پایان سال 1319 هجری شمسی). و این وضع نمایندۀ کمال بی اطلاعی از لغت و دوری تمام از ذوق ادبی و لغوی است
آلوده. ناپاک. پلید. (اوبهی). فرخج. فژه. (لغت نامۀ اسدی نسخۀ نخجوانی). فژاکن. فژاک. (لغت نامۀ اسدی). شوخگن. چرک. چرکین. مردار و نکبتی را گویند. (برهان قاطع) : زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار نگرنگردی از گرد او که گرم آئی. شهید. بادل پاک مرا جامۀ ناپاک رواست بد مر آنرا که دل و جامه پلید است و پلشت. کسائی (از لغتنامۀ اسدی). با دو کژدم نکرد زشتی هیچ با دل من چرا شد ایدون زشت زشت خوی پلید کرد مرا هر کرا خو پلید هست پلشت. کسائی. و آن نیز گربه ای است پلشت و پیاستو. فخری (از فرهنگ ضیاء). ، این لفظ در فرهنگستان معادل عفونی پذیرفته شده است و پلشت بر را بمعنی ضدعفونی گرفته اند و پلشت بری را بمعنی ضدعفونی کردن. (واژه های فرهنگستان تا پایان سال 1319 هجری شمسی). و این وضع نمایندۀ کمال بی اطلاعی از لغت و دوری تمام از ذوق ادبی و لغوی است