شهر لیکاونیه است که به مسافت 24 میل به طرف جنوب ایقونیه واقع شده و الحال او را ذوالدرا مینامند. پولس دو مرتبه بدانجا رفت اولا با برنابا (1ع 14:) در وقتی که اهالی آنجا پولس را هرمس خواندند و سپس وی را سنگسار کردند. ثانیاً باسیلاس بدانجا رفت (1 ع 16:) و احتمال قوی میرود که تیموتاوس در آنجا مولود گشت (1 ع 16:1 مقابل 2 تیمو 3:11.) (قاموس کتاب مقدس)
شهر لیکاونیه است که به مسافت 24 میل به طرف جنوب ایقونیه واقع شده و الحال او را ذوالدرا مینامند. پولس دو مرتبه بدانجا رفت اولا با برنابا (1ع 14:) در وقتی که اهالی آنجا پولس را هرمس خواندند و سپس وی را سنگسار کردند. ثانیاً باسیلاس بدانجا رفت (1 ع 16:) و احتمال قوی میرود که تیموتاوس در آنجا مولود گشت (1 ع 16:1 مقابل 2 تیمو 3:11.) (قاموس کتاب مقدس)
هر یک از فصول یکصد و چهارده گانه قرآن مجید. (ناظم الاطباء). پارۀ قرآن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). عبارت است از پارۀ قرآن که مشتمل برآیاتی که دارای فاتحه و خاتمه است باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) : وقت سحر غسل کرد و نماز جماعت بامداد بگذارد و سورۀ نون و القلم و سورۀ هل اتی علی الانسان در دو رکعت بخواند. (تاریخ بیهقی). ای که ندانی تو همی قدر شب سورۀ واللیل بخوان از کتاب. ناصرخسرو. چه عجب گر ز سورۀ والتین دزد جان غراب دیدستند. خاقانی. او سورۀ حقایق و من کمتر آیتش زآنم بنامه آیت حق کرده بود نام. خاقانی. سورهالرحمن بخوان ای مبتدی تا شوی بر سرّ پریان مهتدی. مولوی. بهیچ صورتی اندر نباشد اینهمه معنی به هیچ سوره ای اندر نباشد اینهمه آیت. سعدی. - سورۀ اخلاص، قل هواﷲ. (غیاث) (آنندراج). - سورۀ نور،سوره ای از سوره های قرآن مجید. (غیاث) شرف. منزلت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : الم تران اﷲ اعطاک سورهً تری کل فلک دونها یتذبذب. نابغه (ازآنندراج). ، هر رده از بنا، علامت. نشان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سورت شود
هر یک از فصول یکصد و چهارده گانه قرآن مجید. (ناظم الاطباء). پارۀ قرآن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). عبارت است از پارۀ قرآن که مشتمل برآیاتی که دارای فاتحه و خاتمه است باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) : وقت سحر غسل کرد و نماز جماعت بامداد بگذارد و سورۀ نون و القلم و سورۀ هل اتی علی الانسان در دو رکعت بخواند. (تاریخ بیهقی). ای که ندانی تو همی قدر شب سورۀ واللیل بخوان از کتاب. ناصرخسرو. چه عجب گر ز سورۀ والتین دزد جان غراب دیدستند. خاقانی. او سورۀ حقایق و من کمتر آیتش زآنم بنامه آیت حق کرده بود نام. خاقانی. سورهالرحمن بخوان ای مبتدی تا شوی بر سرّ پریان مهتدی. مولوی. بهیچ صورتی اندر نباشد اینهمه معنی به هیچ سوره ای اندر نباشد اینهمه آیت. سعدی. - سورۀ اخلاص، قل هواﷲ. (غیاث) (آنندراج). - سورۀ نور،سوره ای از سوره های قرآن مجید. (غیاث) شرف. منزلت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : الم تران اﷲ اعطاک سورهً تری کل فلک دونها یتذبذب. نابغه (ازآنندراج). ، هر رده از بنا، علامت. نشان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به سورت شود
دهی است از دهستان حنین بخش مرکزی شهرستان خرم آباد. دارای 1000 تن سکنه. آب آن از شط العرب و محصول آنجا خرما. شغل اهالی آنجا زراعت و صنایع دستی آنان حصیربافی است. موقع بارندگی با قایق از شط العرب به خرمشهر می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان حنین بخش مرکزی شهرستان خرم آباد. دارای 1000 تن سکنه. آب آن از شط العرب و محصول آنجا خرما. شغل اهالی آنجا زراعت و صنایع دستی آنان حصیربافی است. موقع بارندگی با قایق از شط العرب به خرمشهر می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
تأنیث مسور. صاحب سور. دارای باره. محصور. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح منطق) قضیۀ مسوره یا قضیۀ محصور، قضیه ای است که موضوع آن بطور کل یا بعض معین شده باشد و بر چهار قسم است: موجبۀ کلیه، موجبۀ جزئیه، سالبۀ کلیه و سالبۀ جزئیه. (اساس الاقتباس ص 83)
تأنیث مسور. صاحب سور. دارای باره. محصور. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح منطق) قضیۀ مسوره یا قضیۀ محصور، قضیه ای است که موضوع آن بطور کل یا بعض معین شده باشد و بر چهار قسم است: موجبۀ کلیه، موجبۀ جزئیه، سالبۀ کلیه و سالبۀ جزئیه. (اساس الاقتباس ص 83)
دهی از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 56 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز. دارای 127 تن سکنه. زبان لری فارسی. محصول غلات و لبنیات و تریاک و راه اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 56 هزارگزی جنوب باختری الیگودرز. دارای 127 تن سکنه. زبان لری فارسی. محصول غلات و لبنیات و تریاک و راه اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
پدر شوی. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (آنندراج). خسر پدرزن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : ز تیمار خوش و پند خسوره دلم شد آتش آگین چون تنوره. تاج بها. در حاشیۀ برهان قاطع آمده است: که در سلطان آباد اراک Xosura نیز به همین معانی آمده است. به برهان قاطع ذیل کلمه خسوره رجوع شود
پدر شوی. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (آنندراج). خُسُر پدرزن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : ز تیمار خوش و پند خسوره دلم شد آتش آگین چون تنوره. تاج بها. در حاشیۀ برهان قاطع آمده است: که در سلطان آباد اراک Xosura نیز به همین معانی آمده است. به برهان قاطع ذیل کلمه خسوره رجوع شود
کنده بود گل در او مانده از آب سیل. (فرهنگ اسدی نخجوانی). و به روایت دیگر کورۀ سیلاب کنده بود. اعنی سیلی که در دامن کوه باشد و زمین گوشده باشد و گل در او مانده. (صحاح الفرس). آنچه که امروز متداول است کوره است با کاف. به معنی لورکند است که زمین سیلاب کنده باشد و به این معنی با زاء هم به نظر آمده است. (برهان). رهگذر سیل. جائی که سیل کنده باشد. به معنی لورکند است. (جهانگیری) : ترا بزرگ سپاهی است وین دراز رهی است همه سراسر پر خار و مار و لوره و جر. فرخی. بر آن کنارۀ او لوره و به زیر گلی که تا به پالان پیل اندر اوشدی ستوار. فرخی. دلش نگیرد ازین دشت و کوه و بیشه و رود سرش نگردد ازین آبکند و لوره و جر. عنصری. شد از آب کنور آن سو دو فرسنگ در آن دشت فراخ و لورۀ تنگ. امیرخسرو (از جهانگیری). و رجوع به لور شود
کنده بود گل در او مانده از آب سیل. (فرهنگ اسدی نخجوانی). و به روایت دیگر کورۀ سیلاب کنده بود. اعنی سیلی که در دامن کوه باشد و زمین گوشده باشد و گل در او مانده. (صحاح الفرس). آنچه که امروز متداول است کوره است با کاف. به معنی لورکند است که زمین سیلاب کنده باشد و به این معنی با زاء هم به نظر آمده است. (برهان). رهگذر سیل. جائی که سیل کنده باشد. به معنی لورکند است. (جهانگیری) : ترا بزرگ سپاهی است وین دراز رهی است همه سراسر پر خار و مار و لوره و جر. فرخی. بر آن کنارۀ او لوره و به زیر گلی که تا به پالان پیل اندر اوشدی ستوار. فرخی. دلش نگیرد ازین دشت و کوه و بیشه و رود سرش نگردد ازین آبکند و لوره و جر. عنصری. شد از آب کنور آن سو دو فرسنگ در آن دشت فراخ و لورۀ تنگ. امیرخسرو (از جهانگیری). و رجوع به لور شود