معنی قسوره - فرهنگ فارسی عمید
معنی قسوره
- قسوره
- جوان قوی و دلیر
شیر درنده، هرماس، شیر شرزه، اصلان، شیر ژیان، همام، هزبر، ریبال، هژبر، ضرغام، صارم
تصویر قسوره
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با قسوره
قسوره
- قسوره
- شیر ازجانوران، نیمه شب، آغازشب، شکاریان تیرانداز شیر بیشه اسد: گله دزدان از دور بدیدند چو آن هر یکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد
فرهنگ لغت هوشیار
قسوره
- قسوره
- بسیار و انبوه شدن گیاه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قسور النبت قسورهً، کثر. (اقرب الموارد) ، کلانسال گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). گویند: قسور الرجل، اسن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قصوره
- قصوره
- خانه بخت خانه اروس (عروس)، خانه بند زن زنی که وی راشوی به خانه بازداشته
فرهنگ لغت هوشیار
اسوره
- اسوره
- یکی از بلاد هند. (تحقیق ماللهند ص 101 س 21)
لغت نامه دهخدا