به زبان گرفتن چیزی را. (منتهی الارب). کسی را با زبان گرفتن. (تاج المصادر). به زبان گرفتن کسی را. (منتخب اللغات). به زبان افراط (؟) کردن. (زوزنی) ، چیره گردیدن بر کسی در ملاسنه، دشنام دادن، خراشیدن سینۀ نعل و باریک ساختن اعلای آنرا، مکیدن آب زبان دختر را، گزیدن کژدم کسی را. (منتهی الارب)
به زبان گرفتن چیزی را. (منتهی الارب). کسی را با زبان گرفتن. (تاج المصادر). به زبان گرفتن کسی را. (منتخب اللغات). به زبان افراط (؟) کردن. (زوزنی) ، چیره گردیدن بر کسی در ملاسنه، دشنام دادن، خراشیدن سینۀ نعل و باریک ساختن اعلای آنرا، مکیدن آب زبان دختر را، گزیدن کژدم کسی را. (منتهی الارب)
زبان آوری. (منتهی الارب). فصیح شدن. زبان آور شدن. (تاج المصادر). زبان آوری کردن. مایقع به الافصاح الاّلهی لاّذان العارفین عند خطابه تعالی لهم. (تعریفات)
زبان آوری. (منتهی الارب). فصیح شدن. زبان آور شدن. (تاج المصادر). زبان آوری کردن. مایقع به الافصاح الاَّلهی لاَّذان العارفین عند خطابه تعالی لهم. (تعریفات)
زبان، سخن، لغت. یقال: لکل قوم لسن یتکلمون بها و منه قراءه بعضهم الا بلسن قومه. (منتهی الارب) ، روزمرۀ قومی (؟). (منتخب اللغات). در کتب دست رس دیگر این معنی یافت نشد
زبان، سخن، لغت. یقال: لکل قوم لسن یتکلمون بها و منه قراءه بعضهم الا بلسن قومه. (منتهی الارب) ، روزمرۀ قومی (؟). (منتخب اللغات). در کتب دست رس دیگر این معنی یافت نشد
غله ای را گویند که به عربی عدس خوانند. (برهان) (آنندراج). عدس. (اختیارات بدیعی) (مخزن الادویه). نرسک. (منتهی الارب). عدس مأکول و خوراکی. (از اقرب الموارد).
غله ای را گویند که به عربی عدس خوانند. (برهان) (آنندراج). عدس. (اختیارات بدیعی) (مخزن الادویه). نرسک. (منتهی الارب). عدس مأکول و خوراکی. (از اقرب الموارد).
از یونانی آلوسن به معنی مبرّی الکلب، از آنرو که بگمان قدما او زهر سگ دیوانه را علاج میکرده است، نباتیست ساقش بدرازی زرعی و شبیه ببرگ فراسیون و از آن درشت تر و خارناک و مابین سرخی و سیاهی و تخم آن بپهنی مایل است و رنگش سبز و تیره و در غلاف دوطبقه، و از ترمس کوچکتر و در طعم و تندی و تلخی نانخواه و گلش سرخ مایل به تیرگی و از زیر برگها روید. و مؤلف جامعالادویه از محمد بن احمد نقل کند که این گیاه در شام بسیار است و آن را حشیشهالسلحفاه نامند. و چون این گیاه را قدما در بیماری هاری بکار می بردند آن را شجرهالکلب نیز گفته اند
از یونانی آلوسُن به معنی مبرّی الکلب، از آنرو که بگمان قدما او زهر سگ دیوانه را علاج میکرده است، نباتیست ساقش بدرازی زرعی و شبیه ببرگ فراسیون و از آن درشت تر و خارناک و مابین سرخی و سیاهی و تخم آن بپهنی مایل است و رنگش سبز و تیره و در غلاف دوطبقه، و از ترمس کوچکتر و در طعم و تندی و تلخی نانخواه و گلش سرخ مایل به تیرگی و از زیر برگها روید. و مؤلف جامعالادویه از محمد بن احمد نقل کند که این گیاه در شام بسیار است و آن را حشیشهالسلحفاه نامند. و چون این گیاه را قدما در بیماری هاری بکار می بردند آن را شجرهالکلب نیز گفته اند