- لسانین
- دو زبان، پارسی و تازی تشنیه لسان. دوزبان، فارسی و عربی
معنی لسانین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لسانیه در فارسی: زبانی وات های زبانی: ر ز س ش در پارسی و ص ض در تازی مونث لسانی. یا حروف لسانیه. عبارتند از: ر ز س ش ص ض
لسانی در فارسی: زبانی گفتنی منسوب به لسان زبانی
آساها
تثنیه اذان (در حالتهای نصبی و جری) اذان و اقامه
تزده ها نورده ها یافته ها، جمع اسناد جمع در جمع سند
از پارسی استوانه ها، ستون ها جمع اسطوانه. ستونها رکن ها ارکان، بزرگان برجستگان: ازاساطین عصر خویش بود
مشروب کردن آب دادن
باغها، بستانها
جمع دستان، از پارسی دستان ها داستان ها افسانه ها، پرده های خنیا پرده های موسیقی
پادشاهان
نهایی
چیزی را بدست کسی دادن تسلیم کردن، کسی را بجایی یا نزد کسی بردن، چیزی را بچیزی متصل کردن، ابلاغ کردن خبر یا پیامی، پروراندن بالغ کردن
رسانیدن، کسی یا چیزی را بجائی یا نزد کسی بردن، فرستادن
مقیمان، باشندگان
نظم و ترتیب، شایسته و آراسته
هشتاد ثمانون
جمع افنون، شاخه ها، هنرها جمع افنان و جمع ال، جمع شاخه های درخت
جمع خان، از ریشه ترکی ساخته فارسی گویان سروران میران جمع خان خانان پادشاهان امیران
جمع تنین، اژدهاها
آب دادن کشت و باغ مشروب کردن سقایت
بقیه میوه ای که در باغها بعد از چیدن میوه جابجا بر سر درخت مانده باشد
جمع سلطان، چیرگان شاهان جمع سلطان پادشاهان، جمع سلطان
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی سریانی تازی گشته جشنی است مر ترسایان را هفته ای پیش از (فصح) عیدی است ترسایانرا که در روز یکشنبه قبل از عید فصح گیرند
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی
هشتاد، هشت ده تا، عدد «۸۰»
فنن ها، شاخه های درخت، جمع واژۀ فنن
مجنون ها، دیوانگان، جمع واژۀ مجنون
اسطوانه ها، استوانه ها، جمع واژۀ اسطوانه
بستان ها، گلستان ها، گلزارها، باغ ها، جمع واژۀ بستان
لاندن، افشاندن، تکانیدن، تکان دادن درخت که میوه های آن بریزد، گلاندن
اسنادها، نسبت دادن ها، منسوب کردن ها، جمع واژۀ اسناد
عرنین ها، بینی ها، مهترها و شریفهای قوم، جمع واژۀ عرنین
چیزی یا کسی را به جایی بردن مثلاً مرا تا محل کارم رساند
آگاهی دادن، گفتن مطلبی به کسی
چیزی را به چیز دیگر نزدیک کردن، متصل کردن دو چیز به یکدیگر مثلاً دو سرنخ را به یکدیگر رساند
پرورش دادن، پروراندن
کنایه از باعث ازدواج دو نفر شدن
خبر یا سلام یا مانند آن را به جایی بردن، ابلاغ کردن
دلالت کردن، نشان دادن
وارد کردن
پسوند متصل به واژه به معنای دادن مثلاً آسیب رسان
آگاهی دادن، گفتن مطلبی به کسی
چیزی را به چیز دیگر نزدیک کردن، متصل کردن دو چیز به یکدیگر مثلاً دو سرنخ را به یکدیگر رساند
پرورش دادن، پروراندن
کنایه از باعث ازدواج دو نفر شدن
خبر یا سلام یا مانند آن را به جایی بردن، ابلاغ کردن
دلالت کردن، نشان دادن
وارد کردن
پسوند متصل به واژه به معنای دادن مثلاً آسیب رسان
قانونها، مقررات و احکامی که از طرف دولت و مجلس برای برقراری نظم و اداره کردن امور جامعه وضع شود، جمع واژۀ قانون