- لس
- بی حس، مفلوج، سست، تنبل، افسرده، پژمرده
معنی لس - جستجوی لغت در جدول جو
- لس
- بی حس، تنبل
- لس ((لَ))
- سست، تنبل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گزیدن مار، کژدم و امثال آن
زبان گنجشک، درختی زینتی از خانوادۀ زیتون با برگ هایی شبیه برگ بادام که مصرف دارویی دارد
ون، مرغ زبانک، تلک، بنجشک زوان، گنجشک زبان
ون، مرغ زبانک، تلک، بنجشک زوان، گنجشک زبان
زبان، عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده می شود و به جویدن غذا و بلع آن کمک می کند و انسان به وسیلۀ آن حرف می زند، لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت
لسان حال: آنچه از صورت ظاهر که دلالت بر کیفیت و حالت درونی بکند
لسان حال: آنچه از صورت ظاهر که دلالت بر کیفیت و حالت درونی بکند
آنچه از صورت ظاهر که دلالت بر کیفیت و حالت درونی بکند
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، بارتنگ، جرغول، چرغول، جرغون، خرغول
آنکه اسرار نهانی گوید. لقب خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی
شتربانان کاردان باربران کاردان
لیسیدن، مکیدن
گزیدن: نیش زدن، زخم زبان زدن، آزاردادن
لیسیدن: توضیح شاهدی که برای لشتن درستون دوم همین صفحه آمده در آنندراج و لغت نامه برای لستن هم ضبط شده
خوب و نیکو، ستبر
دستمال. توضیح در لغت فرس آمده: سپیدرک دستارچه بود. رودکی گفت: ای قبله خوبان من ای طرفه ری، لب را بسپیدرک بکن پاک از می. (لفا اق. 280) این کلمه در نسخه های لغت فرص بصور: بسبیدرک زسپردرک اسبیدرک و در فرهنگهای دیگر سپردرک آمده. در سروری نسخه بدل کلمه سردرک ضبط شده. آقای دبیر سیاقی حدس میزند که کلمه در شعر رودکی سردزک (بکسر راء و ضم دال و فتح زاء) است و دزک در قزوین بمعنی آستین استعمال شود یعنی لب را با سر آستین از شراب پاک کن امااستاد هنینگ مصراع را چنین خوانده: لب را به لسپردرک بکن پاک از می و اصل کلمه را سغدی داند (چنانکه در بالا گفته شد) ولی درین صورت وزن درست نیست و اگر چنین بخوانیم: لب را لسپردرک بکن پاک از می حرف اضافه به - که لازم است - بیهوده حذف شده، احتمال میرودکه ل اول کلمه بتخفیف یا تحریف حذف شده - و نسخه بدلها این امر را تایید میکند - و کلمه در بیت رودکی بسپردرک. (به سپردرک) باشد
دستمال. توضیح در لغت فرس آمده: سپیدرک دستارچه بود. رودکی گفت: ای قبله خوبان من ای طرفه ری، لب را بسپیدرک بکن پاک از می. (لفا اق. 280) این کلمه در نسخه های لغت فرص بصور: بسبیدرک زسپردرک اسبیدرک و در فرهنگهای دیگر سپردرک آمده. در سروری نسخه بدل کلمه سردرک ضبط شده. آقای دبیر سیاقی حدس میزند که کلمه در شعر رودکی سردزک (بکسر راء و ضم دال و فتح زاء) است و دزک در قزوین بمعنی آستین استعمال شود یعنی لب را با سر آستین از شراب پاک کن امااستاد هنینگ مصراع را چنین خوانده: لب را به لسپردرک بکن پاک از می و اصل کلمه را سغدی داند (چنانکه در بالا گفته شد) ولی درین صورت وزن درست نیست و اگر چنین بخوانیم: لب را لسپردرک بکن پاک از می حرف اضافه به - که لازم است - بیهوده حذف شده، احتمال میرودکه ل اول کلمه بتخفیف یا تحریف حذف شده - و نسخه بدلها این امر را تایید میکند - و کلمه در بیت رودکی بسپردرک. (به سپردرک) باشد
گزیدن مار، زدن با تازیانه، چسبیدن به چیزی، لیسیدن
لسانیه در فارسی: زبانی وات های زبانی: ر ز س ش در پارسی و ص ض در تازی مونث لسانی. یا حروف لسانیه. عبارتند از: ر ز س ش ص ض
دو زبان، پارسی و تازی تشنیه لسان. دوزبان، فارسی و عربی
لسانی در فارسی: زبانی گفتنی منسوب به لسان زبانی
زبانی زبانی شفاهی شفاها
زبانه آتش زبانه آتش
زبانه ترازو زبان ترازو
پیرامون نای گلو نایبند اطراف نای گلو
زبان خدا فرمان خدا زبان خدا، حجت و کلام خدای
سگ زبان
زبان مردم سخنگوی مردم سخن گزار قوم متکلم قوم سخنگوی گروه
آنکه اسرار نهانی گوید
زبان آهو گونه ای خزه مار زبان گونه ای از خزه از تیره مار زبانها که هاگدانهایش بشکل سنبله در انتهای ساقه قرار دارند و در اماکن معتدل و نسبه سرد میروید غزل دیلی
زبان گنجشک تلکوچی از گیاهان گنجسک
بنجشک از گیاهان دارویی زبان گنجشک
زبان پرندگان زبان پرندگان: زخاقانی این تمنطق الطیربشنون که چون او معانی سرایی نیابی لسان الطیور از دمش یابی ارچه جهان رل سلیمان لوایی نیابی. (خاقانی)
زبان گرگ گونه ای از گاو زبان یکی از گونه ها گاو زبان است که آن را حالوم وانخوسا نیز نامند
سرخس خونبند، گیاه مار زبان گونه ای سرخس که در تمام نقاط مرطوب و معتدل فراوان است و هر پایه اش دارای دو برگ است یکی گسترده و دیگری بصورت ساقه که هاگدانها بصورت سنبله ای بر روی آن قرار گرفته اند. از انساج این گیاه برای بند آوردن خون و التیام جراحات و بعنوان قابض استفاده میشود، مار زبان