لت. لس خورده، لت خورده ؟: همچنانکه اهل دلی که او را گوهری باشد شخصی را بزند و سر و بینی و دهان بشکند همه گویند که این مظلوم است اما بتحقیق مظلوم آن زننده است. ظالم آن باشد که مصلحت نکند. آن لس خورده و سرشکسته ظالم است و این زننده یقین مظلوم است. چون این صاحب گوهر است و مستهلک حق است کردۀ او کردۀ حق باشد، خدا را ظالم نگویند. (فیه مافیه ص 52). و رجوع به کلمه لوس با شاهد از مناقب افلاکی شود (و محتمل است که لام کاف باشد مخفف کوس)
لت. لس خورده، لت خورده ؟: همچنانکه اهل دلی که او را گوهری باشد شخصی را بزند و سر و بینی و دهان بشکند همه گویند که این مظلوم است اما بتحقیق مظلوم آن زننده است. ظالم آن باشد که مصلحت نکند. آن لُس خورده و سرشکسته ظالم است و این زننده یقین مظلوم است. چون این صاحب گوهر است و مستهلک حق است کردۀ او کردۀ حق باشد، خدا را ظالم نگویند. (فیه مافیه ص 52). و رجوع به کلمه لوس با شاهد از مناقب افلاکی شود (و محتمل است که لام کاف باشد مخفف کوس)
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، بارتنگ، جرغول، چرغول، جرغون، خرغول
بارهَنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زَبان بَرّه، بارتَنگ، جَرغول، چَرغول، جَرغون، خَرغول
زبان، عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده می شود و به جویدن غذا و بلع آن کمک می کند و انسان به وسیلۀ آن حرف می زند، لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت لسان حال: آنچه از صورت ظاهر که دلالت بر کیفیت و حالت درونی بکند
زبان، عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده می شود و به جویدن غذا و بلع آن کمک می کند و انسان به وسیلۀ آن حرف می زند، لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت لسان حال: آنچه از صورت ظاهر که دلالت بر کیفیت و حالت درونی بکند
دستمال. توضیح در لغت فرس آمده: سپیدرک دستارچه بود. رودکی گفت: ای قبله خوبان من ای طرفه ری، لب را بسپیدرک بکن پاک از می. (لفا اق. 280) این کلمه در نسخه های لغت فرص بصور: بسبیدرک زسپردرک اسبیدرک و در فرهنگهای دیگر سپردرک آمده. در سروری نسخه بدل کلمه سردرک ضبط شده. آقای دبیر سیاقی حدس میزند که کلمه در شعر رودکی سردزک (بکسر راء و ضم دال و فتح زاء) است و دزک در قزوین بمعنی آستین استعمال شود یعنی لب را با سر آستین از شراب پاک کن امااستاد هنینگ مصراع را چنین خوانده: لب را به لسپردرک بکن پاک از می و اصل کلمه را سغدی داند (چنانکه در بالا گفته شد) ولی درین صورت وزن درست نیست و اگر چنین بخوانیم: لب را لسپردرک بکن پاک از می حرف اضافه به - که لازم است - بیهوده حذف شده، احتمال میرودکه ل اول کلمه بتخفیف یا تحریف حذف شده - و نسخه بدلها این امر را تایید میکند - و کلمه در بیت رودکی بسپردرک. (به سپردرک) باشد
دستمال. توضیح در لغت فرس آمده: سپیدرک دستارچه بود. رودکی گفت: ای قبله خوبان من ای طرفه ری، لب را بسپیدرک بکن پاک از می. (لفا اق. 280) این کلمه در نسخه های لغت فرص بصور: بسبیدرک زسپردرک اسبیدرک و در فرهنگهای دیگر سپردرک آمده. در سروری نسخه بدل کلمه سردرک ضبط شده. آقای دبیر سیاقی حدس میزند که کلمه در شعر رودکی سردزک (بکسر راء و ضم دال و فتح زاء) است و دزک در قزوین بمعنی آستین استعمال شود یعنی لب را با سر آستین از شراب پاک کن امااستاد هنینگ مصراع را چنین خوانده: لب را به لسپردرک بکن پاک از می و اصل کلمه را سغدی داند (چنانکه در بالا گفته شد) ولی درین صورت وزن درست نیست و اگر چنین بخوانیم: لب را لسپردرک بکن پاک از می حرف اضافه به - که لازم است - بیهوده حذف شده، احتمال میرودکه ل اول کلمه بتخفیف یا تحریف حذف شده - و نسخه بدلها این امر را تایید میکند - و کلمه در بیت رودکی بسپردرک. (به سپردرک) باشد
دستمال. توضیح در لغت فرس آمده: سپیدرک دستارچه بود. رودکی گفت: ای قبله خوبان من ای طرفه ری، لب را بسپیدرک بکن پاک از می. (لفا اق. 280) این کلمه در نسخه های لغت فرص بصور: بسبیدرک زسپردرک اسبیدرک و در فرهنگهای دیگر سپردرک آمده. در سروری نسخه بدل کلمه سردرک ضبط شده. آقای دبیر سیاقی حدس میزند که کلمه در شعر رودکی سردزک (بکسر راء و ضم دال و فتح زاء) است و دزک در قزوین بمعنی آستین استعمال شود یعنی لب را با سر آستین از شراب پاک کن امااستاد هنینگ مصراع را چنین خوانده: لب را به لسپردرک بکن پاک از می و اصل کلمه را سغدی داند (چنانکه در بالا گفته شد) ولی درین صورت وزن درست نیست و اگر چنین بخوانیم: لب را لسپردرک بکن پاک از می حرف اضافه به - که لازم است - بیهوده حذف شده، احتمال میرودکه ل اول کلمه بتخفیف یا تحریف حذف شده - و نسخه بدلها این امر را تایید میکند - و کلمه در بیت رودکی بسپردرک. (به سپردرک) باشد
دستمال. توضیح در لغت فرس آمده: سپیدرک دستارچه بود. رودکی گفت: ای قبله خوبان من ای طرفه ری، لب را بسپیدرک بکن پاک از می. (لفا اق. 280) این کلمه در نسخه های لغت فرص بصور: بسبیدرک زسپردرک اسبیدرک و در فرهنگهای دیگر سپردرک آمده. در سروری نسخه بدل کلمه سردرک ضبط شده. آقای دبیر سیاقی حدس میزند که کلمه در شعر رودکی سردزک (بکسر راء و ضم دال و فتح زاء) است و دزک در قزوین بمعنی آستین استعمال شود یعنی لب را با سر آستین از شراب پاک کن امااستاد هنینگ مصراع را چنین خوانده: لب را به لسپردرک بکن پاک از می و اصل کلمه را سغدی داند (چنانکه در بالا گفته شد) ولی درین صورت وزن درست نیست و اگر چنین بخوانیم: لب را لسپردرک بکن پاک از می حرف اضافه به - که لازم است - بیهوده حذف شده، احتمال میرودکه ل اول کلمه بتخفیف یا تحریف حذف شده - و نسخه بدلها این امر را تایید میکند - و کلمه در بیت رودکی بسپردرک. (به سپردرک) باشد