جدول جو
جدول جو

معنی لرزانک - جستجوی لغت در جدول جو

لرزانک
خوراکی شبیه ژله که از میوه یا آب میوه با شکر درست کنند، ژله
تصویری از لرزانک
تصویر لرزانک
فرهنگ فارسی عمید
لرزانک
غذائی سرد از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر نوعی خوراک سرد که از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر تهیه کنند و آن چون سرد شود دلمه گردد و چون بجنبانند بلرزد (وجه تسمیه) ژله. لرزانک انواع مختلف دارد مانند: لرزانک انگور فرنگی لرزانک به لرزانک سیب لرزانک پرتقال لرزانک شکلات و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
لرزانک
((لَ نَ))
ژله، خوراکی سرد که از آب یا آب میوه همراه با نشاسته و شکر تهیه می شود
تصویری از لرزانک
تصویر لرزانک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لرزناک
تصویر لرزناک
آنکه دچار لرزه است، لرزدار، لرزه دار، لرزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرزناک
تصویر لرزناک
بسیار لرزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
مرتعش، متزلزل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
لرزنده، درحال لرزیدن، لرزلرزان، برای مثال یکی مشت زد نیز بر گردنش / کزآن مشت برگشت لرزان تنش (فردوسی - ۱/۳۳۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
در حال لرزیدن، لرزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
((لَ))
لرزنده، در حال لرزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
Faltering, Jerky, Quivering, Shakily, Shaky, Tremulous, Wavering, Wobbly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
vacilante, brusco, trêmulo, de forma trêmula, instável, oscilante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
schwankend, ruckartig, zitternd, wackelig
دیکشنری فارسی به آلمانی
chwiejny, szarpany, drżący
دیکشنری فارسی به لهستانی
колеблющийся , дерганый , дрожащий , шаткий , шаткий
دیکشنری فارسی به روسی
похитний , трясливий , тремтячий , хиткий , хитний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
wankelend, schokkerig, trillend, wankel, beverig
دیکشنری فارسی به هلندی
vacilante, brusco, tembloroso, temblorosamente, inestable, tambaleante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
vacillant, saccadé, tremblant, de manière tremblante, instable, bancal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
vacillante, scosso, tremante, tremolante, traballante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
कांपता हुआ , झटकेदार , काँपता हुआ , कांपते हुए , काँपते हुए , कांपता हुआ , डगमगाता , डगमगाता
دیکشنری فارسی به هندی
goyah, gemetar, dengan gemetar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
흔들리는 , 떨리는 , 떨리며 , 흔들리는
دیکشنری فارسی به کره ای
רועד , רועד , רָעַד , בצורה רועדת , רָעֵד , רועם , מתנדנד , מתנדנד
دیکشنری فارسی به عبری
蹒跚的 , 抖动的 , 颤抖的 , 颤抖地 , 摇晃的 , 摇摆的
دیکشنری فارسی به چینی
ふらふらした , ガタガタする , 震える , 震えるように , 揺れる , 震える
دیکشنری فارسی به ژاپنی
titrek, titrekme, titreyen, titrek bir şekilde, sallantılı, dalgalı, sallanan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
tetezi, kutikisika, kutetemeka, kwa kutetemeka, teteemeka, tetemeka, inayo wavua, tetea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
โคลงเคลง , สั่น , สั่น , อย่างสั่น , สั่น , สั่น , สั่นไหว , โยก
دیکشنری فارسی به تایلندی
কঁপানো , কাঁপানো , কাঁপতে থাকা , কাঁপানো , কাঁপন , কাপলিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
لرزتے ہوئے , کانپنا , کانپتے ہوئے , لرزتے ہوئے , لرزان , کانپتے ہوئے , ڈگمگاتا ہوا , لرزاں
دیکشنری فارسی به اردو
رجيفٌ , رجرجٌ , مرتعشٌ , رجفٌ , متردّدٌ , رجّاجٌ
دیکشنری فارسی به عربی
ارزنده، درخور یق سزاوار مستحق، درویش بی نوا نادر، صالح (مقابل طالح) سزا (مقابل ناسزا) اهل، پیشکش، کم بهایی کم قیمتی مقابل گرانی، آسانی سهولت، فراخی فراوانی. یا سال ارزانی. سالی که زندگی فراخ و خواربار و کا کم بها و فراوانست، دستوری اجازه اذن رخصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمانک
تصویر ارمانک
(پسرانه)
یکی از دو شاهزاده پارسایی که تصمیم گرفتند آشپز دربار ضحاک شوند تا بتوانند یکی از دو جوانی را که هر روز برای غذای ماران ضحاک کشته می شدند برهانند، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزانه
تصویر فرزانه
(دخترانه)
دانشمند، عاقل و عالم، خردمند، دانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گرمانک
تصویر گرمانک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک
فرهنگ نامهای ایرانی