- لرزانک
- خوراکی شبیه ژله که از میوه یا آب میوه با شکر درست کنند، ژله
معنی لرزانک - جستجوی لغت در جدول جو
- لرزانک
- غذائی سرد از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر نوعی خوراک سرد که از نشاسته و شکر یا از آرد برنج و شکر تهیه کنند و آن چون سرد شود دلمه گردد و چون بجنبانند بلرزد (وجه تسمیه) ژله. لرزانک انواع مختلف دارد مانند: لرزانک انگور فرنگی لرزانک به لرزانک سیب لرزانک پرتقال لرزانک شکلات و غیره
- لرزانک ((لَ نَ))
- ژله، خوراکی سرد که از آب یا آب میوه همراه با نشاسته و شکر تهیه می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه دچار لرزه است، لرزدار، لرزه دار، لرزنده
بسیار لرزنده
مرتعش، متزلزل
لرزنده، درحال لرزیدن، لرزلرزان، برای مثال یکی مشت زد نیز بر گردنش / کزآن مشت برگشت لرزان تنش (فردوسی - ۱/۳۳۶ حاشیه)
در حال لرزیدن، لرزنده
Faltering, Jerky, Quivering, Shakily, Shaky, Tremulous, Wavering, Wobbly
vacilante, brusco, trêmulo, de forma trêmula, instável, oscilante
schwankend, ruckartig, zitternd, wackelig
chwiejny, szarpany, drżący
колеблющийся , дерганый , дрожащий , шаткий , шаткий
похитний , трясливий , тремтячий , хиткий , хитний
wankelend, schokkerig, trillend, wankel, beverig
vacilante, brusco, tembloroso, temblorosamente, inestable, tambaleante
vacillant, saccadé, tremblant, de manière tremblante, instable, bancal
vacillante, scosso, tremante, tremolante, traballante
कांपता हुआ , झटकेदार , काँपता हुआ , कांपते हुए , काँपते हुए , कांपता हुआ , डगमगाता , डगमगाता
goyah, gemetar, dengan gemetar
흔들리는 , 떨리는 , 떨리며 , 흔들리는
רועד , רועד , רָעַד , בצורה רועדת , רָעֵד , רועם , מתנדנד , מתנדנד
蹒跚的 , 抖动的 , 颤抖的 , 颤抖地 , 摇晃的 , 摇摆的
ふらふらした , ガタガタする , 震える , 震えるように , 揺れる , 震える
titrek, titrekme, titreyen, titrek bir şekilde, sallantılı, dalgalı, sallanan
tetezi, kutikisika, kutetemeka, kwa kutetemeka, teteemeka, tetemeka, inayo wavua, tetea
โคลงเคลง , สั่น , สั่น , อย่างสั่น , สั่น , สั่น , สั่นไหว , โยก
কঁপানো , কাঁপানো , কাঁপতে থাকা , কাঁপানো , কাঁপন , কাপলিত
لرزتے ہوئے , کانپنا , کانپتے ہوئے , لرزتے ہوئے , لرزان , کانپتے ہوئے , ڈگمگاتا ہوا , لرزاں
رجيفٌ , رجرجٌ , مرتعشٌ , رجفٌ , متردّدٌ , رجّاجٌ
ارزنده، درخور یق سزاوار مستحق، درویش بی نوا نادر، صالح (مقابل طالح) سزا (مقابل ناسزا) اهل، پیشکش، کم بهایی کم قیمتی مقابل گرانی، آسانی سهولت، فراخی فراوانی. یا سال ارزانی. سالی که زندگی فراخ و خواربار و کا کم بها و فراوانست، دستوری اجازه اذن رخصت
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
یکی از دو شاهزاده پارسایی که تصمیم گرفتند آشپز دربار ضحاک شوند تا بتوانند یکی از دو جوانی را که هر روز برای غذای ماران ضحاک کشته می شدند برهانند، از شخصیتهای شاهنامه