جدول جو
جدول جو

معنی لذا - جستجوی لغت در جدول جو

لذا
بمعنی برای، برای این، از اینروی، بدینجهت، بدین سبب
تصویری از لذا
تصویر لذا
فرهنگ لغت هوشیار
لذا
((لِ))
بدین جهت، از این رو
تصویری از لذا
تصویر لذا
فرهنگ فارسی معین
لذا
برای این، بنابراین
تصویری از لذا
تصویر لذا
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لذات
تصویر لذات
لذت ها، ادراک خوشی ها، گوارایی ها، خوشی ها، جمع واژۀ لذت
فرهنگ فارسی عمید
سوزاننده، پیمان شکننده خلاف کننده و عده را، سوزاننده، دردی سوزاننده، گزنده سخت گزنده، زبان گز مانند خردل و سرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذات
تصویر لذات
جمع لذت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذاع
تصویر لذاع
((لَ ذّ))
سوزاننده، گزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لذات
تصویر لذات
((لَ ذّ))
جمع لذت، خوشی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلذا
تصویر فلذا
بنابراین، پس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لذاذت
تصویر لذاذت
خوشمزه شدن، خوشمزگی، گوارایی، به شادی گذراندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لذائذ
تصویر لذائذ
جمع لذیذ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لذیذ توضیح غیاث و آنند راج بنقل از شروح شافیه آنرا جمع لذت آورده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذاذه
تصویر لذاذه
لذاذت درفارسی: هونیاکی خوشمزگی مزه یافتن مزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خوشمزه یافتن چیزی را: لذاذت این قدیه بمبلغی رسیده که... آنرا در سبدها تعبیه کرده. . شهر بشهر فرستاده اند، مزه یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذایذ
تصویر لذایذ
((لَ یِ))
جمع لذیذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیا
تصویر لیا
(دخترانه)
خجسته، نام همسر یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لذت
تصویر لذت
برخورداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غذا
تصویر غذا
خوراک، خوراکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اذا
تصویر اذا
چون برای آن که پس ناگاه رنجه کردن، رنجه شدن، رنجش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذا
تصویر حذا
روبرو شدن برابر شدن رویاروی بودن، برابر روبرو: (بحذاء منزل وی نزول کرد)، کفش، نعل، سم ستوران، جمع احذیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذا
تصویر حذا
ازا، برابر، رو به رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کذا
تصویر کذا
چنین، همچنین، چنین است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لذت
تصویر لذت
ادراک خوشی، گوارایی، خوشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لقا
تصویر لقا
دیدار کردن، دیدار، روی، چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهذا
تصویر لهذا
برای این، از این جهت، از این رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لذع
تصویر لذع
با زبان و سخن زشت کسی را آزردن، سوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکا
تصویر لکا
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پایزار، پاپوش، پایدان، لخا، پاافزار، پااوزار
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، ساختیان، پرنداخ، پرانداخ، گوزگانی، اپرنداخ، پرندخ، کوزکانی، سختیان
لاک
رنگ سرخ
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، رز، آتشی، گل سوری، ورد، چچک، گل آتشی، سوری، بوی رنگ، برای مثال در کنارش نه آن زمان کاکا / تا شود سرخ چهره اش چو لکا (سنائی۱ - ۱۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هذا
تصویر هذا
اسم اشاره، این، اشاره به شخص یا شیء نزدیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخا
تصویر لخا
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پاپوش، لکا، پایدان، پااوزار، پاافزار، پایزار
فرهنگ فارسی عمید
خوردنی که نشو و نمای تن و قوام بدن بدانست، غذا در فارسی خوارش خوارتیک خوارن چاشتک خوردنی خواره خورش سپه را خورش پس فراوان نماند به جز گرز و شمشیر درمان نماند (فردوسی) آنچه خورده شود و قوام بدن بدانست خوردنی و نوشیدنی، جمع اغدیه. یا غذای سنگین. خوراکی که ثقیل باشد غذای دیر هضم. یا غذای گران. غذای سنگین. یا غذای مریم. اشاره است با آیه مبارکه و هزی الیک بجذع النخله تساقط علیک رطبا جنیا یعنی میوه خدایی و غذای الهی. مولوی گوید: آنکه از جوع البقر بر می طپید همچو مریم میوه جنت بچید بوی قدح از غذای مریم خوشتر، شاش شتر آنچه خورده شود و قوام بدن بدانست خوردنی و نوشیدنی، جمع اغدیه. یا غذای سنگین. خوراکی که ثقیل باشد غذای دیر هضم. یا غذای گران. غذای سنگین. یا غذای مریم. اشاره است با آیه مبارکه و هزی الیک بجذع النخله تساقط علیک رطبا جنیا یعنی میوه خدایی و غذای الهی. مولوی گوید: آنکه از جوع البقر بر می طپید همچو مریم میوه جنت بچید بوی قدح از غذای مریم خوشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذا
تصویر کذا
چنین، چنین است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاذ
تصویر لاذ
جمع لاذه، از ریشه پارسی لادها
فرهنگ لغت هوشیار
آغوز نخستین شیر مادینه دام پس از زایش زهک هم آوای زرد شیر غلیظی که از حیوان نوزاییده در دو سه روز اول بدست آورند فله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخا
تصویر لخا
کفش پا افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجا
تصویر لجا
پناهگاه سنگر، زن مرد، رخن بر (رخن ارث)
فرهنگ لغت هوشیار