- لدو
- مدفوع اسب و خر، پهن (افغانی)
معنی لدو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارو که در کرانه های دهان ریزند، دشمن سر سخت، درد گلو
نرم گردیدن
سطل، ظرف آبکشی
آغاز
تند رو، کسی که بسیار دود
جمع حد، کوستک ها خچور، آیین ها، اندازه ها زجر کردن و راندن شتران بسرود و آواز
آب دهن، بزاق، تف
اندکی، آهنگ (قصد)، زی (جانب)، مانندکردن، راندن شتران را، سراییدن
دونده، تندرو، تیزرفتار، برای مثال در معرکۀ بدوسواران عیب است / از لاشه سوار ترکتازی کردن (ظهوری - لغتنامه - بدو)
گزیدن، گزیدن با نیش، نیش زدن
شعر را با آواز کشیده شبیه غنا خواندن
باطل کردن، باطل، بی فایده، سخن بیهوده
نزد، پیش، پیش کسی، در کنار یا برابر کسی
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، صباح، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
آواز خواندن ساربان برای شتران که تند بروند، راندن شتر با خواندن سرود و آواز
آب دهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، تفو، خیو، بفج
سطل، ظرف آب کشی، ظرف یا چرمی که با آن آب از چاه بکشند، دول، در علم نجوم یازدهمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد، یازدهمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با بهمن
دشمن، بدخواه، جمع اعداء
فردا آمدن کسی را به بامداد، بامداد
خوشبوی، خوشمزگی خوراک، باز آمدن باز گشتن از راه
گیاهی است از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سر دسته تیره خاصی بنام تیره کدوییان میباشد. گیاهی است با رونده و علفی و دارای برگها ساده و خشن است و برخی از برگها بصورت پیچک هایی در میایند که گیاه بدان وسیله به تکیه گاه میچسبد
فرانسوی گدازه
چغندر پخته
دشنام دادن، پوست کندن از درخت، زشت گرانیدن
نوعی بازی و قمار و آن چنین است که بر 30 صفحه مقوایی (کارت) 3 ردیف و در هر ردیف 9 خانه نقش شده و اعدادی از 1 تا 90 درآن خانه ها (در هر خانه یک عدد) نوشته شده و 90 مهره چوبین که برهریک عددی از اعداد از 1 تا 90 منقوش است در کیسه ای قرار دارد. بازی کنندگان یک یا چند صفحه (کارت) در اختیار گیرند و شخصی را انتخاب کنند. او از کیسه مهره را بیرون میاورد و شماره آنها را میخواند هرصفحه که اعداد خانه های یک ردیف (از سه ردیف) آن زودتر از کیسه بر آید و خوانده شود برنده باشد
نزد: وابسته به زمان
نرم نزدیک نزد نزد نزدیک، لدنی یا سر لدن، سر لدنی راز الهی: تاکه در هر گوش ناید این سخن یک همی گویم ز صد سر لدن، (منثوی لغ)
در چفسیدن
گزیدن
سست نرم انداختن، لیسیدن، دست زدن
دشمنی سخت در گیری سخت
کژ دهان گشتن
سخن بیهوده، بی معنی، افکنده، بشمار نیامده، سقط، بیهوده
آزمند آزور، بدخوی، ناکس پست