جدول جو
جدول جو

معنی لخشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

لخشیدن
درخشیدن
لغزیدن، برای مثال از تو بخشودن است و بخشیدن / از من افتادن است و لخشیدن (سنائی - مجمع الفرس - لخشیدن)، جهان را هر دو چون روشن درخشید / ز یکدیگر مبرید و ملخشید (نظامی۸ - ۱۸۴ حاشیه)
تصویری از لخشیدن
تصویر لخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
لخشیدن
(خُ بِ جِ گَ شِ کَ تَ)
لغزیدن. شخشیدن. لیزیدن. لیز خوردن. سر خوردن. پای از پیش بدر رفتن و افتادن. (برهان) : چون عذار رومی روز بدرخشید و قدم زنگی شب بلخشید پیر با صبح نخستین هم عنان شد... (مقامات حمیدی).
از تو بخشودن است و بخشیدن
از من افتادن است و لخشیدن.
سنائی.
جهان را هر دو چون روشن درخشید
ز یکدیگر مبرید و ملخشید.
نظامی.
بپوستین تن لرزان ما به دی دریاب
ز ما بود همه لخشیدن از تو بخشیدن.
نظام قاری (دیوان البسه ص 103).
- امثال:
از خردان لخشیدن از بزرگان بخشیدن.
، درخشیدن. اشتعال: گفتند مارج لهب صافی باشد، درفش و لخشیدن آتش که به آن دودی نباشد. (تفسیر ابی الفتوح ج 5 ص 397). لانها تتلظی ای تشتعل، برای آنکه لخشد. (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 397)
لغت نامه دهخدا
لخشیدن
((لَ دَ))
درخشیدن، تابیدن
تصویری از لخشیدن
تصویر لخشیدن
فرهنگ فارسی معین
لخشیدن
((لَ دَ))
سر خوردن، لیز خوردن
تصویری از لخشیدن
تصویر لخشیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
پول یا چیز دیگر را بی عوض به کسی دادن، عطا دادن، گذشت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخشیدن
تصویر شخشیدن
لخشیدن، لغزیدن، لیز خوردن، برای مثال قول فلان و فلان تو را نکند سود / گرت بشخشد قدم ز پایۀ ایمان (ناصرخسرو - ۴۴۹)، یکی بهره را بر سه بهر است بخش / تو هم بر سه بهر ایچ برتر مشخش (ابوشکور - لغتنامه - شخیدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخشیده
تصویر لخشیده
لغزیده، آنکه سر خورده، آنکه لیز خورده، خطاکار، خلافکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخشیدن
تصویر رخشیدن
پرتو انداختن، درخشیدن، روشنایی دادن، تابیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخشیدن
تصویر تخشیدن
کوشش کردن، کوشیدن، سعی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پخشیدن
تصویر پخشیدن
پخش شدن، پهن شدن، کوفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ دَ)
درخور لخشیدن. درخشیدنی، که لخشیدن آن ضروری است
لغت نامه دهخدا
(گُ ذَ گِ رِ تَ)
مرکّب از: ب + لخشیدن، بلغزیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا)، لیزیدن. شخشیدن. رجوع به لخشیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لوشیدن
تصویر لوشیدن
بی خرد و بی هوش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تاراج کردن غارت کردن: ای پسر گر دل و دین راسفهالاش کنند توچو ایشان مکن و دین و دل خویش ملاش، (ناصر خسرو. 221) تباه کردن، تاراج و غارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشیدن
تصویر تخشیدن
کوشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخشیدن
تصویر شخشیدن
لغزیدن، لیزیدن، سر خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخشیدن
تصویر جخشیدن
چین دار شدن، در هم کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخشیدن
تصویر رخشیدن
پرتو انداختن تابیدن روشن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دادن عطا کردن، معاف کردن عفو کردن، قسمت کردن تقسیم کردن، گاهی ورزشکاری برای حفظ منافع حریف یا باحترام او مسابقه را می بخشد و بنفع حریف خود کنار می کشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخشیدن
تصویر پخشیدن
کوفته شدن پهن گردیدن، پراکنیدن ترشح کردن رش رشاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخشیدن
تصویر رخشیدن
((رَ دَ))
تابیدن، پرتو افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاشیدن
تصویر لاشیدن
((دَ))
غارت کردن، تاراج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخشیدن
تصویر شخشیدن
((شَ دَ))
لیز خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخشیدن
تصویر تخشیدن
((تُ دَ))
کوشیدن، کوشش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
((بَ دَ))
عطا کردن، عفو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
Bestow, Bless, Pardon
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
accorder, bénir, pardonner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
даровать , благословлять , прощать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
verleihen, segnen, verzeihen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
дарувати , благословляти , пробачати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
przyznawać, błogosławić, przebaczać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
赐予 , 祝福 , 原谅
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
conceder, abençoar, perdoar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
concedere, benedire, perdonare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
otorgar, bendecir, perdonar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی