هدیه، پیشکش، هر چیز کمیاب و گران بها، سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد رهاورد، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
هدیه، پیشکش، هر چیز کمیاب و گران بها، سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد رَهاوَرد، اَرمَغان، سَفته، نورَهان، نَوراهان، نَوارَهان، راهواره، بازآورد، عُراضه، بِلَک، لُهنه
چادر. ج، ملاحف. (مهذب الاسماء). چادر شب. (دهار). و رجوع به ملحف شود، نزد مولدین، چادری که بر پشت لحاف کشند پرهیز از شوخگین شدن آن را. ج، ملاحف. (از محیطالمحیط). و رجوع به مادۀ بعد شود
چادر. ج، ملاحف. (مهذب الاسماء). چادر شب. (دهار). و رجوع به ملحف شود، نزد مولدین، چادری که بر پشت لحاف کشند پرهیز از شوخگین شدن آن را. ج، ملاحف. (از محیطالمحیط). و رجوع به مادۀ بعد شود
مأخوذ از تازی، چادر. (ناظم الاطباء) : دستم از این حدیث شده زیرملحفه پس چون زنان روی به دیوار آمده. عطار (دیوان چ تقی تفضلی ص 820). و رجوع به ملحفه شود، ملافه. (ناظم الاطباء). عامه ملافه گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملافه شود، آنچه چیزی را بپوشاند و بر آن احاطه کند. (ناظم الاطباء)
مأخوذ از تازی، چادر. (ناظم الاطباء) : دستم از این حدیث شده زیرملحفه پس چون زنان روی به دیوار آمده. عطار (دیوان چ تقی تفضلی ص 820). و رجوع به ملحفه شود، ملافه. (ناظم الاطباء). عامه ملافه گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملافه شود، آنچه چیزی را بپوشاند و بر آن احاطه کند. (ناظم الاطباء)
پاره گوشت تار جامه تان، خویشاوندی، باز خور پاره گوشت شکارکه باز شکاری را خورانند، مرغ تار جامه تان: دوم آنکه از لحمه باشد که آن تان جامه است که می بافند
پاره گوشت تار جامه تان، خویشاوندی، باز خور پاره گوشت شکارکه باز شکاری را خورانند، مرغ تار جامه تان: دوم آنکه از لحمه باشد که آن تان جامه است که می بافند