پولی که ماهیانه یا سالیانه، برای خوراک و پوشاک به نوکر و خدمتکار می دهند، وظیفه، مستمری، برای مثال زاین ده که نجات نامه دارم / نه جامگی و نه جامه دارم (نظامی۳ - ۴۹۸)
پولی که ماهیانه یا سالیانه، برای خوراک و پوشاک به نوکر و خدمتکار می دهند، وظیفه، مستمری، برای مِثال زاین ده که نجات نامه دارم / نه جامگی و نه جامه دارم (نظامی۳ - ۴۹۸)
دهی از دهستان چهارفریضۀ بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی، واقع در ده هزارگزی خاور غازیان، کنار شوسۀ غازیان به رشت. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 149 تن سکنه. آب آن ازحسن رود از سفیدرود. محصول آنجا برنج و ابریشم و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی از دهستان چهارفریضۀ بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی، واقع در ده هزارگزی خاور غازیان، کنار شوسۀ غازیان به رشت. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 149 تن سکنه. آب آن ازحسن رود از سفیدرود. محصول آنجا برنج و ابریشم و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
بیننده. تماشاچی. تماشاگر. نظّارگی. نظارگی: هم پیکر سلامت و هم نقش عافیت از دیدۀ نظارگیان در نقاب شد. خاقانی. در دیدۀ نظارگیان جمال تست بی نورتر ز خانه بی روزن آینه. صائب (از آنندراج)
بیننده. تماشاچی. تماشاگر. نَظّارَگی. نظارِگی: هم پیکر سلامت و هم نقش عافیت از دیدۀ نظارگیان در نقاب شد. خاقانی. در دیدۀ نظارگیان جمال تست بی نورتر ز خانه بی روزن آینه. صائب (از آنندراج)
جلا. بی خانمانی و بی منزلی. دورافتادگی از خانمان. حال آنکه جای معین و وطن معلوم ندارد و در صحراها و یاقراء با سختی معیشت از جائی بجائی رود: یار آوارگی همی خواهد رفتن حج بهانه افتاده ست چند گوئی ز خانه کعبه کار با خصم خانه افتاده ست. حسن دهلوی. سر اندر جهان نه به آوارگی وگرنه بنه دل به بیچارگی. سعدی. ، سرگردانی. پریشانی
جلا. بی خانمانی و بی منزلی. دورافتادگی از خانمان. حال ِ آنکه جای معین و وطن معلوم ندارد و در صحراها و یاقراء با سختی معیشت از جائی بجائی رود: یار آوارگی همی خواهد رفتن حج بهانه افتاده ست چند گوئی ز خانه کعبه کار با خصم خانه افتاده ست. حسن دهلوی. سر اندر جهان نِه ْ به آوارگی وگرنه بنه دل به بیچارگی. سعدی. ، سرگردانی. پریشانی
عمل خوردن. (یادداشت بخط مؤلف). - غم خوارگی،غم خوردن: بغم خوارگی جز سرانگشت من نخارد کس اندر جهان پشت من. - ملخ خوارگی، آفتی که بر اثر ملخ و هجوم آن برای کشت پیدا میشود. ملخ زدگی. - نمک خوارگی، کنایه از حق کسی را نگاه داشتن
عمل ِ خوردن. (یادداشت بخط مؤلف). - غم خوارگی،غم خوردن: بغم خوارگی جز سرانگشت من نخارد کس اندر جهان پشت من. - ملخ خوارگی، آفتی که بر اثر ملخ و هجوم آن برای کشت پیدا میشود. ملخ زدگی. - نمک خوارگی، کنایه از حق کسی را نگاه داشتن
دریدگی کهنگی انخراق، جزئیت جز بودن، قحبگی. گودالی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام مطبخ سرای غسلخانه و جز آن گنداب مرداب منجلاب، خندق گونه ای که برگرد شهر برای گرد آمدن آبهای آلوده می ساختند، مزبله
دریدگی کهنگی انخراق، جزئیت جز بودن، قحبگی. گودالی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام مطبخ سرای غسلخانه و جز آن گنداب مرداب منجلاب، خندق گونه ای که برگرد شهر برای گرد آمدن آبهای آلوده می ساختند، مزبله
با هم رونده همراه، جمع مجری، آبراه ها، گذرگاه ها راه ها گدار ها جمع مجری راههای جریان آب، راهها طرق وسایل: اگر زانست که بوییدن ما بهوا گرفتن است بمجاری بویایی. یا مجاری شیری. مجرا هایی هستند که تعداد آنها در انسان بین 15 تا 18 عدد در هر پستان است و آنها شیر را از غدد مترشحه شیر که بمناسبت شکلشان آسینی خوانده میشوند بنوک پستان می آورند و بوسیله منفذی که در نوک پستان وجود دارد بخارج باز میشوند
با هم رونده همراه، جمع مجری، آبراه ها، گذرگاه ها راه ها گدار ها جمع مجری راههای جریان آب، راهها طرق وسایل: اگر زانست که بوییدن ما بهوا گرفتن است بمجاری بویایی. یا مجاری شیری. مجرا هایی هستند که تعداد آنها در انسان بین 15 تا 18 عدد در هر پستان است و آنها شیر را از غدد مترشحه شیر که بمناسبت شکلشان آسینی خوانده میشوند بنوک پستان می آورند و بوسیله منفذی که در نوک پستان وجود دارد بخارج باز میشوند
تجاری (درست) بازاری سودایی منسوب به تحجارت مربوط بامور بازرگانی. توضیح در عربی طبق قاعده (تجاری) مستعمل است. ولی در فارسی بقیاس اباحتی و ملامتی (تجارتی) آورده اند
تجاری (درست) بازاری سودایی منسوب به تحجارت مربوط بامور بازرگانی. توضیح در عربی طبق قاعده (تجاری) مستعمل است. ولی در فارسی بقیاس اباحتی و ملامتی (تجارتی) آورده اند